سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/6/19
2:39 صبح

طنز انتخاباتی

بدست عبدالحمید بیات در دسته

داشتم تو اینترنت پرسه می زدم که یهو یه وبلاگ خیلی باحال پیدا کردم. وقتی حریف شما از طریق احساس و هوچی گری وارد عمل می شه و راه هرگونه استدلال رو با بی منطقی می بنده، بهترین راه هم جواب دادن به اون از طریق احساسه نه عقل(این رو از  استاد عزیزم دکتر آشنا و کتاب های روانشناسی اجتماعی یاد گرفتم). این دوست عزیز وبلاگی ما هم دقیقا از طریق صحیح وار شده چند تا لینک می ذارم بقیه شو از وبلاگ خودش بخونید:

وطن یعنی . . .

ورود برای زیر هجده سال ممنوع!

سانسور خبر حمایت اعضای دولت دهم از جنبش سبز

اخطار جدی تشکیلات راه سبز امید به مسعود ده نمکی سرسپرده

راه سبز امید

اعترافات یک لباس شخصی به همراه اسناد محرمانه


88/6/17
4:37 عصر

آنفولانزای نوع 'ت'

بدست عبدالحمید بیات در دسته



توجه !                                                     توجه!
متاسفانه علی رغم پیشگیری وزارت بهداشت از آنفولانزای خوکی نوع جدید آن که بسیار خطرناک است از نوع " ت " یا ( توهم سبز ) وارد ایران شده است..هموطنان لطفا دستورات بهداشتی را رعایت کنند
علائم این بیماری :
اغتشاش - آتش زدن - تهمت زدن - دروغ گفتن - شایعه سازی و علائم دیگر که متعاقبا اعلام خواهد شد
اثرات این بیماری :
این بیماری بر خلاف انواع دیگرش متاسفانه اثرات مخربی هم بر جسم و هم بر روح انسان وارد میکند بدترین اثرش ایجاد توهم در انسان است که شخص بیمار همه  اتفاقات اطرافش را دروغ می پندارد . فکر میکند تمام دنیا دروغ  میگویند . تا الان عده ای از هموطنانمان به این بیماری مخرب دچار شده اند .
ناقلان بیماری :
این بیماری توسط سه نفر بنامهای میر حسین موسوی و کروبی و خاتمی از کشورهای انگلیس و آمریکا وارد ایران شده اند.
از تمامی خانواده های عزیز درخواست میکنیم مواظب جوانانشان باشند تا دچار این بیماری نشوند.
راههای ابتلا شدن :
سایتهای اصلاح طلبان . کانال ماهواره ای بی بی سی فارسی متعلق به بهاییها کانال ماهواره ای صدای آمریکا متعلق به بهاییها صدور این ویروس توسط بیانیه ها و ادعاهای کذب موسوی و کروبی
لطفا خیلی احتیاط کنید که اگر دچار این بیماری شود خیلی سخت میتونید از آن رهایی یابید
این بیماری علاوه بر جسم به روح انسان هم آسیب میرساند.
با تشکر
به نقل از:http://rahi123.blogfa.com

88/6/17
4:30 عصر

داروی تبدیل اصلاح طلب به اصولگرا توسط پروفسور بالتازار کشف شد !

بدست عبدالحمید بیات در دسته

 

 

( اینها افرادی هستند که توسط داروی پروفسور تغییر موضع داده اند. )

هنوز اعترافات متهمان کودتای مخملین تمام نشده بود که عده‌ای باز هم به این شایعه همیشگی و تکراری دامن زدند که تغییر مواضع متهمان به خاطر عوارض ناشی از مصرف نوعی دارو و قرص بوده است. این دارو آن طور که این حضرات می‌گویند؛ این توانایی را دارد که یک عنصر سیاسی برانداز را کاملا موافق نظام می‌کند!! ما البته شنیده بودیم که برخی مواد، می‌تواند آدمی را در خلسه فرو برده و به طرف، نوعی حالت منگی آمیخته با گیجی بدهد اما اینکه دارویی باشد که یک اصلاح‌طلب را ظرف چند روز تبدیل به یک اصولگرا کند، از آن حرف‌هاست. داروسازان و متخصصان عرصه پزشکی الان سال‌هاست دارند تلاش می‌کنند که برای درمان سرطان، دارویی بسازند، هنوز موفق نشده‌اند، ایدز را هم مدت‌هاست که دارند فکر می‌کنند چه جور یک خاکی بر سرش بریزند، هنوز نتوانسته‌اند، آن وقت در این قحطی دارو، چطور می‌شود که همچین دارویی ساخت که مواضع آدم را 180 درجه تغییر دهد؟! یعنی علم پزشکی اینقدر پیشرفت داشته؟! اگر پزشکان می‌توانستند با تولید یک قرص یا دارو مواضع عطریانفر را کاملا برگردانند، حکماً اول یک فکری برای داروی ایدز و قرص سرطان می‌کردند. البته از حق نگذریم که برخی از این متهمان، قبل از زندان هم سابقه مصرف دارو داشته‌اند. ما یک دارو داریم که آن را از داروخانه می‌شود تهیه کرد، یک دارو هم داریم که آن را از داروخانه نمی‌توان تهیه کرد، بلکه از جاهای دیگری می‌شود تهیه کرد؛ برخی جنس خوب به آدم می‌دهند،‌ برخی هم در اجناس‌شان، ناخالصی وجود دارد. حال این سوال پیش می‌آید که چطور می‌توان فهمید که دارو یا جنس، مرغوب بوده یا در آن ناخالصی وجود داشته است؟! این را از مواضع سیاسی آدم‌ها می‌شود فهمید. بر فرض مثال شما اگر بدون هیچ دلیل و سند، مدعی تقلب در انتخابات شده باشید، این نشان می‌دهد که جنسی که به شما قالب کرده‌اند، از نوع مرغوب نبوده و باعث شده عقل شما پاره‌سنگ بردارد. در حقیقت،‌تقلب، نه در انتخابات که در جنس تزریقی وجود داشته است! به عبارت روشن‌تر،‌ انتخابات، ‌سالم بوده اما نامردها جنس تقلبی به آدم داده‌اند! حال باید پرسید که اگر نظام جمهوری اسلامی این توانایی را داشته که با دادن دارو به متهمان،‌آنها را دچار تغییر صددرصد در مواضع‌شان کند،‌چرا این داروها را قبل از انتخابات به این عناصر نداده بودند؟! در آن صورت،‌ما نه تنها هیچ اغتشاش و آشوبی نداشتیم بلکه رای احمدی‌نژاد هم خیلی بیشتر می‌شد! این هم طنز روزگار است؛ از یک طرف جمهوری اسلامی را متهم می‌کنند در عرصه‌های علمی مثل علم پزشکی هیچ پیشرفت قابل ملاحظه‌ای نداشته، از یک طرف می‌گویند نظام، دارویی ساخته که آدم را ظرف چند روز از یک اصلاح‌طلب تبدیل می‌کند به یک اصولگرا! جالب است؛ الان کرم‌هایی آمده که پوست آدم را شفاف می‌کند و مثلا عوارض سوختگی را از پوست آدم بر طرف می‌کند. خود من که به وسیله طرفداران موسوی به سرم سنگ خورد و اگر افقی شده بودم میرحسین برای من هم چهلم می‌گرفت، الان هنوز مقداری از پوست صورتم، قرمز است. رفتم داروخانه و یک کرم «سینره» خریدم. آقای داروخانه‌ای می‌گفت: بعد از چند ماه احتمالا اثر می‌کند. یعنی یک کرم برای شفاف کردن یک پوست زپرتی، چند ماه طول می‌کشد، اثر کند، ولی داروی تغییر مواضع آدم‌ها، یک ماهه اثر می‌کند!!!! اگر نظام در عرصه پزشکی آنقدر توانمند بود، خب «بنیانا» و «تأمینا» که تلف نمی‌شدند. وانگهی به راستی اگر همچین دارویی هست، اصلاح‌طلبان، نسخه این دارو را برای آحاد ملت بپیچند بلکه در تجمعات طرفداران کروبی و میرحسین، به جای 500 نفر چند میلیون آدم بریزد در خیابان!! یعنی اگر دارویی این توانایی را دارد، حتما حالت عکس آن هم وجود دارد. یعنی می‌توان این دارو را به یک اصولگرا داد تا بشود یک دوم خردادی افراطی. از نظر مالی هم که دوم خردادی‌ها‌ مشکلی ندارند. چیزی که در جبهه اصلاحات زیاد است، شهرام جزایری است. آمریکایی‌ها هم که سر کیسه را شل کرده‌اند. دوم خردادی‌ها هم که ماشاءالله همه‌شان دکتر، مکتر هستند. یعنی اگر مهندس موسوی را فاکتور بگیریم، همه‌شان مدرک دکترا دارند. دکتر خاتمی، دکتر اون یکی خاتمی، دکتر مهاجرانی، دکتر امین‌زاده، دکتر تاجیک، دکتر شیرین عبادی، دکتر ارنست و تازه، زهرا رهنورد که یک مدرک دکترا دارد، یکی هم فوق‌لیسانس. کروبی هم که ذاتا دکتر است و با توجه به سن و سال، حکماً‌از طب قدیم یک چیزهایی می‌داند. یعنی قدیمی‌ها صدی، نودتای‌شان دکتر هستند. حالا تا مطلب تمام نشده به این نکته اشاره کنم که دارو یا مواد، قدمت بسیار زیادی دارد. مصرف کردن مواد هم فی‌نفسه چیز بدی نیست. همه ما به نوعی مصرف‌کننده مواد یا دارو هستیم. در این جا البته منظورم از «مواد»، مواد به معنای جمع ماده است، نه لزوما آن کوفت و زهرماری‌های معروف.


بعضی از مواد را می‌توان ترک کرد و بعضی از مواد را نمی‌توان. من به جای خودکار با مداد هم می‌توانم بنویسم ولی امان از اعتیاد آدم به مواد! آنوقت است که دیگر ترک مواد سخت می‌شود. علی‌ای‌حال یکی از بهترین جاهایی که می‌توان در آن اقدام به ترک مواد کرد، زندان است. زندان موجب می‌شود دست شما از موادی مثل پول آمریکا، اسناد محرمانه، تلفن برای زنگ زدن به سفارت انگلیس و قمه و نارنجک، کوتاه شود. دستت به این مواد نرسد، آن مواد که درش را تخته کنند، حکما می‌شوی یک بچه مثبت و با خدای خود عهد می‌بندی که دیگر سراغ مواد نروی، دور دارو را هم خط بکشی و فقط به همان داروهایی بسنده کنی که در زندان به آدم می‌دهند تا یک برانداز نظام را تبدیل به یک مخلص نظام کنند!!... والا نظام ما خیلی پیشرفت کرده اما این یکی‌اش را هنوز نساخته، داروسازهای ما از پس همین چهار تا ریزگرد بربیایند و در درمان آنفلوآنزای خوکی هم یک حرکتی بکنند، یا علی است!! پیچیدن نسخه برای تبدیل برانداز به موافق، آن هم با یک دارو و آن هم چی، ظرف فقط چند روز، کاری است که تنها از «پروفسور بالتازار» برمی‌آید!

جهان نیوز

 

اینم آقای پروفسور بالتازار که چنین خدمت بزرگی برای ما ایرانیان کرده اند.


 


88/6/17
2:51 عصر

های! آدولف موسوی!

بدست عبدالحمید بیات در دسته انتخابات، موسوی

تأملی پیرامون مفهوم دیکتاتوری و جایگاه میرحسین


وقتی می‏گوییم «دیکتاتور» ذهنمان آدمی را تصویر می کند خشن، زبان نفهم، بی‏سواد، بی‏رحم و ... . مصداق اول هم احتمالاً «هیتلر» خواهد بود.
کتاب نیوز -نمی دانم به چه مناسبتی- مقاله ای ترجمه ای منتشر کرده است درباره کتابخانه هیتلر. ولی مگر هیتلر هم کتاب می خوانده؟! هیتلر هر شب حداقل یک کتاب مطالعه می کرده است. و کتابخانه ای هم داشته است به چه بزرگی. بخشی از کتاب ها را به امریکا منتقل کرده اند. جالب است! نه؟!
از این جالب تر رفتار بسیار صمیمانه هیتلر با خانواده اش است. 
از این هم جالب تر اینکه این جناب نقاشی هم می‏کرده! و بیا و ببین تابلوهایش را! حالا قصد ما دفاع از این آقا نیست.
آنچه که ما باید بین آنها تفکیک قائل شویم؛ جانی بودن و خشونت‏طلبی و دیکتاتوری است. دومی، اولی را هم داراست. لیکن در اولی خلاصه نمی شود.به نظر دیکتاتوری همان اندیشمندی است که اولاً دچار جمود و تحجر شده است. به نوعی دچار یک خود برتر بینی شده است و فکر می کند حق تماماً به جانب اوست و دیگران همه باطل محضند. ثانیاً گمان می کند حق دارد برای اجرای اندیشه هایش به هر وسیله ای-حتی کشتن مردم بی گناه- تن دهد. 
این دو ویژگی در آقای موسوی جمع شده است. و خداوند به ما رحم کرد از حکومت این مرد بر ما! 
قبول نکردن شکست و تمکین نکردن به آراء اکثریت و زیرپا نهادن قانون و نهادهای مدنی و به آشوب کشیدن جامعه و کشت و کشتار یک طرف ماجراست. شیوه اداره کشور در زمان زمامداری ایشان، شرایط قبول نامزی ایشان در دوره های قبل و درخواست اخیر ایشان برای حضور در تلویزیون نشانه هایی از خوی دیکتاتوری در ایشان است. چرا باید فردی برای ریاست جمهوری شرط بگذارد که اولاً فرماندهی کل قوا به او سپرده شود و ثانیاً مدیریت صدا و سیما در اختیار او باشد؟! این چیزی غیر از درخواست قدرت است؟! و همین اخیراً پذیرفتن دعوت صدا و سیما مبنی بر حضورش را مشروط می کند به عدم حضور مجری و کارشناس و زنده بودن برنامه. معنای این شزوط چیست؟!
علاوه بر اینکه نمی توان رابطه عمیق ایشان را با برخی عوامل ترور شهید رجایی-امثال بهزاد نبوی، تاجیک، تهرانی و ...- را پنهان کرد. کسانی که با دخالت جناب خوینی‏ها پرونده شان رسیدگی نشد. اضافه کنید به این همراهی سعید حجاریان، سعید عسگر و بازجوی او در وزارت اطلاعات(ضارب/مضروب و بازجو) با جناب موسوی. اگر این ها را که کنار فرمان 8 ماده ای امام(ره) بگذریم دیگر از آقای موسوی تصویر یک فرهنگ دوستِ معمارِ هنرمندِ دوست‏داشتنی نخواهیم داشت.
حالا این را بگذارید کنار اینکه آخر معلوم نشد اینهایی که در خیابان ها آشوب می کنند طرفداران ایشان هستند یا نه؟! و ما تا به حال ندیدیم و نخواندیم که ایشان این رفتارهای وحشیانه را محکوم کند! چرا؟! 
با این دلایل اگر جناب موسوی در انتخابات پیروز می شدند ما شاهد آغاز یک برخورد خشن و متحجرانه با طیف مخالف ایشان بودیم.
با تمام احترامی که برای ایشان قائلم، متاسفم که باید بگویم: های! آدولف موسوی!
 به نقل از  http://arghavaan.parsiblog.com


88/6/14
7:25 عصر

آقای موسوی، یادتان نرود! چون ما یادمان نمیرود

بدست عبدالحمید بیات در دسته

بیش از دو ماه از انتخابات دهم ریاست جمهوری گذشت.

انتخاباتی که اوج و شکوه مردم‌سالاری دینی را به نمایش گذاشت و دموکراسی غربی را به چالش کشید و همین بود که خیلی‌ها آن را تاب نیاوردند و خواسته و برخی‌ها ناخواسته درگیر حوادثی شدند که درس‌های فراوانی برای سیاسیون و نخبگان و مردم داشت.

این روزها شاهد برگزاری دادگاه برخی متهمین حوادث پس‌از انتخابات هستیم.
حوادثی که دلایل بروز آن را می‌توان به صورت خلاصه این‌گونه بیان کرد:

- عدم پایبندی میرحسین موسوی به قانون و زیرپا گذاشتن تمامی اصول قانونی در ارتباط با موضوع انتخابات، با وجود این‌که شعار قانون و قانون‌گرایی از کلیدواژه‌های تکراری او در نشست‌ها و میتینگ‌های تبلیغاتی‌اش بود.
- عدم ولایت‌پذیری موسوی، با وجود دیدار با مقام معظم رهبری و خود رأیی او.
- عدم آشنایی کاندیدای مغلوب از فضای سیاسی و جو حاکم بر جامعه.
- تمسک و توجه به گزارشات اطرافیان غرض‌ورز، در ارائه گزارشات انتخاباتی و عدم توجه به واقعیات موجود کشور.
- قدرت‌پرستی و ریاست‌طلبی برخی جریان‌ها و احزاب سیاسی هوادار کاندیدای شکست خورده در انتخابات.
- نامه‌پراکنی و صدور بیانیه‌های تحریک‌آمیز و به بازی گرفتن احساسات بخشی از جامعه و سوء استفاده از آن‌ها و به خصوص قشر جوان.
- به خیابان کشاندن معترضین و حضور در تجمعات غیرقانونی.
- تمسک و رجوع به رسانه‌های بیگانه مانند BBC ، VOA و... توسط موسوی و اطرافیانش.
- حمایت از آشوب‌طلبان و دفاع از عمل مجرمانه آنان.
- حمله به قوه‌ی قضائیه در رابطه با محاکمه عوامل طراح و حمایت کننده‌‌ی میانی و میدانی آشوب‌ها و اغتشاشات اخیر.
- و صدها دلیل بزرگ و کوچک دیگر.

آقای موسوی؛ چرا کاری کردی که باعث شادی و زیاده‌خواهی دشمنان و غم و اندوه و احساس ضعف دوست‌داران اسلام و انقلاب و کشور و ملت شد؟!؟

آقای موسوی!؛
اگر این روزها کمتر از تقلب و کمیته‌ی صیانت از آراء و... حرف می‌زنی و کاسه داغ‌تر از آش شده‌ای، برای تطهیر و دفاع از متهمین و مجرمین دخیل و درگیر در اغتشاشات، مجرمین و متهمینی که خود به اعمال غیر قانونی و ساختارشکن خود اعتراف کرده‌اند؛ باید بدانی که ما یادمان نرفته و هنوز منتظر ارائه دلایل و مدارک، برای اثبات ادعای تقلب 11 میلیونی! در انتخابات دهم ریاست جمهوری هستیم که اگر نتوانی اثبات کنی، باید تو را هم با لباس زندان در جایگاه متهم ردیف اول در دادگاه ببینیم وگرنه به عدالت دستگاه قضایی شک خواهیم کرد!

برادر مجاهد دیروز و [...] امروز!
در دادگاه و از زبان برخی از متهمین به اغتشاش که از جوانان همین مرز و بوم هستند، شنیدم که تو را مسئول قرار گرفتنشان در جایگاه متهم و مجرم می‌دانند.
تویی که با تهمت و دروغ بستن به نتایج و دست‌اندرکاران اجرایی انتخابات، که از شریف‌ترین اقشار جامعه ما و اکثراً از فرهنگیان محترم بودند، به یک انتحار اخلاقی - سیاسی دست‌زدی و احساسات پاک برخی از جوانان حق‌جو و حق‌طلب را به بازی گرفتی و زمینه‌ای را فراهم کردی برای حضور منافقین و سلطنت‌طلبان و به خاک و خون کشیده شدن تعدادی از هموطنانمان.

و تو آقای میر حسین، امروز رسماً از حاکمیت خارج شده‌ای.

ای مرد قانون و قانون‌مداری!
یادت نرود؛ چون ما یادمان نمی‌رود که چه گفتی و چه کردی.
یادت نرود که به خاطر خودخواهی و شهوت قدرت و بی‌تدبیری و نابخردی تو خون چه کسانی به زمین ریخت.
یادت نرود که شعار قانون‌گرایی‌ات را خودت زیر پا له کردی و از اعتبار انداختی.
یادت نرود که مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی، بازیچه دست دوستان مغرض یا نادان شدی.
یادت نرود که اقتدار ملی و بین‌المللی این کشور را به بازی گرفتی و به چالش کشیدی.
و یادت نرود که...

منتظر روزی هستم که تو را و دیگر متهمین اصلی این اغتشاشات را در دادگاه ببینم و پاسخ‌هایتان را بشنوم، همان‌طور که پاسخ‌ها و شرمندگی‌های ابطحی و عطریانفر را دیدم و شنیدم!
و انسان‌های ضعیف النفس، چه زود خود و عمل‌کردشان را منکر می‌شوند!!!
به نقل از: http://www.bachehayeghalam.ir/archiveblog/cat_1_1/011688.php

88/6/14
6:56 عصر

قوه قضائیه، مهدی هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و اعوان و انصار

بدست عبدالحمید بیات در دسته انتخابات، موسوی، قوه قضائیه

برای روزنوشت سایت، مطلبی آماده کرده بودم با عنوان "قوه قضائیه، در مسیر امتحانی بزرگ" و قرار بود امشب به جای این مطلبی که درحال خواندنش هستید منتشر کنم، اما وقتی خبر خروج مهدی هاشمی رفسنجانی از کشور و رفتنش به انگلیس را شنیدم، در تیتر و مطالبم تغییراتی ایجاد کردم.
در آنچه قرار بود منتشر کنم نوشته بودم:
"... همان‌طور که قبلاً هم گفته بودم، جای برخی از افراد و شخصیت‌ها، در جایگاه متهم در دادگاه رسیدگی به وقایع پس‌از انتخابات خالیست.
همان کسانی که متهمین حاضر در دادگاه، بارها و بارها از آن‌ها به عنوان مسببین و پشتیبانان مالی و تدارکاتی این اغتشاشات نام برده‌اند و خواستار بازخواست از آنان بوده‌اند [همچنین این و این].
ببین کار به کجا کشیده که حتی این افراد، که بازی‌خورده و نردبان آن‌ها بوده‌اند نیز، خواستار محاکمه حامیان و گردانندگان اصلی این وقایع هستند..."

نماینده دانشجویان جامعه اسلامی در محضر رهبر معزز انقلاب چه زیبا گفت:
"اما امروز در میان زندانیان شاهد حضور دانشجویانی نیز هستیم که سال‌های پیش در چنین جلساتی حضور می‌یافتند و نظرات خود را با رهبر معظم انقلاب در میان می‌گذاشتند. در میان این زندانیان، بسیاری نامشان مهدی است، بسیاری از آنها فاطمه نام دارند، نام برخی هم یاسر و فائزه است اما چه سود که پدران آنها از به اصطلاح دانه درشت ها نیستند تا پس از مدت کوتاهی دستگیری دوباره آزاد شوند."

بر طبق اخبار موجود، یکی از متهمین اصلی و از سردسته‌های تدارکاتچی فکری و مالی اغتشاشات پس‌از انتخابات، به لطف آقازاده بودن، فعلاً کشور را ترک کرده و به سرزمین دوست و برادر بعضی از رجال تاریخ ایران، یعنی انگلیس تشریف فرما شده‌اند!

البته سابقه انگلوفیل‌ها در تاریخ معاصر ایران قصه درازی دارد که جای بحثش نیست، اما آنچه مشخص است برخی از آقازاده‌ها و منورالفکران اخیر نیز از همان قماشند و لااقل تنفس در هوای مه آلود لندن را به استنشاق هوای بالای شهر تهران و حتی ویلاهای شمالشان ترجیح می‌دهند!

آقایان قوه قضائیه‌ای!
از آن می‌ترسم که فردا صبح از خواب بیدار شوم و بشنوم که میر حسین موسوی و اعوان و انصار سبز مخملینش! در استودیوی BBC بزله‌گویی می‌کنند!
به نقل از: http://www.bachehayeghalam.ir/diary/011751.php

88/6/1
4:30 عصر

ای کاش من هم یک بسیجی نبودم!

بدست عبدالحمید بیات در دسته انتخابات 22خرداد، اغتشاشات، علما، بسیجی مظلوم، سیاست

عبدالحمید بیات
در ایام فتنه پس از انتخابات دائما در مورد حقوق زندانیان و ضرورت دلجویی از آنان و خانوادشان و جبران اموال آسیب دیده از اغتشاش گران می شنیدیم. اما کدام یک از بزرگان نظام از هاشمی رفسنجانی گرفته تا لاریجانی و احمدی نژاد در خصوص ضرورت دلجویی از بسیجیان صحبت کردند؟
به راستی جرم بسیجیان چیست که از ضد انقلاب گرفته تا مدعیان انقلاب همگی علیه آنان سخن می گویند؟ چرا میرحسین موسوی در تبلیغات انتخاباتی خود در ارومیه با اشاره به جمع بسیجیان اعلام می کند که متاسفانه ریشه برخی مشکلات کشور را داریم مشاهده می کنیم؟ به راستی در جریان اغتشاشات چه کسانی بیشترین آسیب را دیدند و بیشترین دلجویی از چه کسانی به عمل آمد؟
باید به صورت چند بسیجی اسید می پاشیدند تا صدای وا اسلامای برخی درآید؟ باید چند نفر از بسیجیان به ضرب گلوله زخمی می شدند تا بگویند علیه بسیج اسلحه کشیده اند؟ باید رگِ گردن چند بسیجی با تیغ موکت بری بریده می شد تا لازم شود از خانواده شان دلجویی شود؟ چند نفر بسیجی باید مظلومانه در حالی که در گوشه خیابان منتظر تاکسی بودند در زیر چرخ های ماشین های مدل بالا له می شدند و اسمشان نه در ردیف شهدا بلکه در ردیف تصادفی هاو نفله ها می آمد تا دل نازک آقایان بسوزد؟ من به چشم خودم دو نفر از دوستانم را دیدم که به جرم این که پیاهنشان روی شلوار است روبروی در دانشگاه مورد حمله ماشین های سبز قرار گرفتند. راستی مسئولان دلسوز نظام! تا به حال پرسیده اید چرا هفت بسیجی شهید پایگاه مقداد با وجود آن که مسلح بودند به کسی شلیک نکردند تا این که هر هفت نفر مظلومانه به دست مردم عادی و نه اغتشاش گران(!) به شهادت رسیدند؟ می دانید با کوکتل مولوتوف به منزل چند نفر از حزب اللهی ها حمله کردند؟ موتورهای سوخته را جزء آمار خسارات هایی که باید پرداخت شود آورده اید؟ دختری که چادر از سرش کشیده شد را جزء کسانی که باید از آنان دلجویی شود می دانید؟ هیچ می دانید قطعه بتون 40-50 کیلویی اگر از طبقه چهارم ساختمانی رها شود و بر سر بسیجی ای بیفتد، او حداکثر چند روز به حالت کما در بیمارستان زنده می ماند؟ دو- سه روز بیشتر زنده نماند... تا به حال سفیدی مغز سر دوستتان را بر روی آسفالت خیابان دیده اید؟ ما دیده ایم! خیلی زیبا بود. چشم های پاکش را می گویم که هرگز به نامحرمی نگاه نکرده بود.
آقایانی که در قم نشسته اید و دلسوزی می کنید! این بار روی سخنم با شماست:
قاعده «امکان اشرف» را که انشاءالله بلد هستید؟ در دریای علم تان به خوبی وجود اشرف را درک کرده اید و می دانید بسیجی اهل نماز و روزه و نماز شب و تحجد بر بی نماز و روزه خوار شرافت وجودی دارد. می دانستید دیگر؟! و یا دختر مومنه محجبه بر دختر بدحجاب اهل فساد. نماز جمعه کذایی را که انشاءالله دیدید؟ بی نمازانی که ادعای دفاع از اسلام دارند را می گویم. دلتان برای آنان سوخت و در خطبه های نمازجمعه قم و تهران خواستید که از این کفار دلجویی شود. کفار؟ تعجب کردید؟ نه! شما اهل علم و حدیث پیامبر(ص) هستید. شما مصداق «فارجعوا الی روات احادیثنا» هستید. بهتر از من این حدیث را بلدید که «مَن تَرَکَ الصلاه بِعَمدٍ وَلو بِرَکعَهٍ فقد کَفَر». قطعا ترجمه نیاز ندارید ولی به هر حال معنایش این است که کسی که به عمد حتی یک رکعت نماز را ترک کند، کافر است. چه شد آیت الله ه.ر و آیت الله اَ و آیت الله ج در تهران و قم تقاضای دلجویی از اینان را کردید ولی در مورد شهدای مظلوم بسیجی دم نزدید؟ به راستی در فلسفه شما فیلسوفان بزرگوار تغییری در امکان اشرف و شرافت ذاتی و مکانی رخ داده است؟ طبق قاعده ماضیه(!) اولی بر ثانوی مرجح است و تار موی او بر تمام وجود دیگری شرافت دارد.
شنیده اید که دختر چادری ای را در ورودی دانشگاهی برهنه کرده اند؟ جا دارد که از شنیدن این خبر دق کنیم و بمیریم. البته به همت بسیجیان عواملش بازداشت شدند. راستی خواسته بودید بازداشتی ها آزاد شوند، بازداشت شده ها در حوالی دانشگاه ناموس شما آزاد خواهند شد. قبول؟! از کدامشان دلجویی کنیم؟ از بازداشتی های مظلوم یا از آن دخترک معصوم؟ در کدامین جبهه اید؟ اگر دلتان با حق است چرا زبانتان برای کفر و نفاق می چرخد؟ 
میدانید چهره زیبا و نورانی برخی از بسیجیان تا همیشه عمرشان زشت و قرمز باقی خواهد ماند؟ چرا که بر رخسارشان اسید پاشیده اند. حال از کدامشان دلجویی کنیم؟ اصلا دلجویی به چه کار آن عزیزان می آید؟
زخم شمشیر را البته دارویی هست. اما زخم زبان را چه کنیم؟ مرگ بر بسیجی را شنیده اید؟ بسیجی برو خونتون شام نمی دن را چه؟ مرگ بر دیکتاتور؟ یا این که یک میلیارد گم شده در جیب بسیجیان است را شنیده اید؟ شوخی کردم! این ها که زخم زبان نیست. قبل از انتخابات جماعتی از سبز پوشان چشمشان به من افتاد و مرگ بر بسیجی گفتند، پوزخند نمکینی زدم و رفتم. از دخترانی که شب هنگام در وسط خیابان های تجریش و سعادت آباد روسری خود را برداشته بودند و شعار می دادند: «با موسوی، بی روسری» انتظاری جز شعار مرگ بر بسیجی نیست. اما علمای علم لا ینفع! یک بار، فقط یک بار از مسئولان امر خواستید که از بسیجیان دلجویی کنند؟ البته «لانرید منکم جزاء و لاشکورا». ما را نیازی به دلجویی شما نیست. نوشتم که شاید از جهل مرکب خارج شوید. نوشتم تا بدانید در گفتن ها و نگفتن هایتان چه چیزی خوابیده است. نمی دانم این همه علم رجال و اصول در تحلیل شرایط کمکتان نکرد؟ نمی دانم اخبارتان را چند نفر فاسق گرفته اید؟ اما «إن جاءکم فاسق بنأ فتبینوا». از حسینقلی و یوسف و امثالهم که انتظاری نیست. اما شما را به خدا لحظه ای تأمل کنید! مگر جرم بسیجیان چیست که آنان را کم ارزش تر از دختران بدحجاب می دانید؟ شما که درخطبه های نمازجمعه تان علیه حجاب آنان هم دم برنمی آورید؟ اگر آن حجت غایب ظهور کند، کدام علما در مقابلش ایستادگی می کنند؟ همان علمایی که بصیرت ندارند. «الا ولایحمل هذا العَلَم الا اهل البصر و الصبر». آقایان عَلَم ولایت با عِلم حمل نمی شود. با بصیرت حمل می شود...
امام عزیزمان که خدایش رحمت کناد، می فرماید(به مضمون): جنگ ما در آینده با کفر نیست. بلکه جنگ، جنگ اسلام ناب محمدی با اسلام امریکایی خواهد بود...



88/5/28
12:20 عصر

ناخودبودگی و خودبودگی

بدست عبدالحمید بیات در دسته

عطاءالله بیگدلی

1-روزگار ما روزگاری بس عجیب است. اسامی کارگزار دوره در طول حوالت این جهانی بشر، اسامی بدیع و تازه‌ایی هستند که البته نوید بخش تجلیات نوینی نیز هستند. اسامی مبارکی که در نهایت تضاد و ناهم‌خوانی به سر می‌برند؛ این حوالت و پیوند بالایی و اثیری شیعیان در ظلمات آخرالزمان است تا در تضاد و بلکه در تناقض بزیند و سرانجام آب حیات و نور ولایت را در همین ظلمات بجویند و سرانجام وٍِلایت و وَلایت را به هم بپیوندند و «ولی» را «والی» نمایند. روزگار ما اما روزگار ابهام و شفافیت است. ابهام هایی بی‌شمار و شفافیت‌هایی وجدآور؛ هرچه عدم شفافیت و گرد و خاک ملال آور است؛ وضوح بهجت انگیز است و چه زیبا است که در روزگار ما وضوح از دل ابهام بیرون می‌آید. «ابهام در فضا» و «شفافیت در افراد». امتحاناتی با سؤالاتی به سختی مبهم و البته نتایجی به روشنی واضح و نمراتی گویا.

2-روزگار ما روزگار امتحان و فتنه است. امتحان سخت ولی نتایج آن هرچه باشد؛ در سطحی؛ شیرین است. شیعیان باید در روزگار غیبت به انواع بلاها آزمایش شوند تا خالصان این گروه اندک و شرذمه قلیله شناخته شوند تا خدا آن‌ها را بشناسد به علم تفصیلی خویش؛ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ؛ و البته تا مردودین این امتحان ادعاهای بی‌جا نکنند و خود در هنگام دعا برای فرج انصاف بدهند که تاب و توان سختی و ابهام و فتنه حضور او را ندارند و به دروغ دعا می‌کنند. ان الانسان علی نفسه بصیره. شفافیت برای خود و برای دیگران و چه خوب است که تا بلا نباشد شفافیت نیست. ابهام و شفافیت.

3-روزگار ما روزگار التقاط است. حق و باطل هماره در هم آمیخته است؛ چه باطل محض عدم است و حق محض اکنون زودهنگام؛ «وقت»، وقتٍ التقاط است. التقاط می‌فریبد. هرچند التقاط سرنوشت روزگار ما است اما مانع آن نیست که نسبت به آن تذکر داده نشود. ما باید به آنان که باطل در لباس حق می‌پوشانند، تذکر دهیم که سرنوشتی شوم بر آنان حاکم است در دنیا و آخرت. «حوالت تاریخی»، مانع «وظیفه تاریخی» نیست.

4-یکی از این روزنامه‌هایی که هیچ اعتمادی به آن نیست؛ با روشنفکری گفت‌گو کرده بود و در مورد جنبش سبز و چرایی محدود بودن آن به بخش‌هایی از تهران سؤالی پرسیده بود و روشنفکر پاسخی بس نیکو گفته بود. او پاسخ داد «جنبش سبز، جنبشی مدرن است و آنانی دل به آن بسته‌اند که مدرن بودن را می‌پرستند. و با سنت نسبتی ندارند و معلوم است که اینان نوبورژواهای بالاشهری تهران هستند» و چه پاسخ درخور و درستی! چرا آنان که رهبری این حرکت را بردوش دارند، خود را در مورد ماهیت آن به نادانی می‌زنند و لباس سنت‌گرایی و دین داری بر آن می‌پوشانند و چرا آنان «خود» نیستند؛ حتی آنان حاضر نیستند که به صحنه‌هایی که به وجود می‌آید؛ از این همه التقاط و ناخودبودگی؛ بخندند؛ مرور کنید شعارها و صحنه‌ها را؛ صحنه نماز خواندن خواهران و برادران را در نماز جمعه؛ صحنه ختم قرآن گرفتن برای «شهدای عزیز»! را؛ صحنه الله اکبر گفتن‌ها را؛ صحنه... به گمانم اگر آنان خود بودند و به جای «الله اکبر»، واقعاً منظور خود را می‌گفتند و بر جمهوری اسلامی نفرین مرگ می‌سرودند، عذابی سهل‌تر بر آنان رانده می‌شد. اکنون این جماعت؛ که ابایی ندارم اگر یک میلیون نفر هم باشند؛ یا هرچه بیشتر؛ آنان را تقلیل دهم؛ هر چند نفر که هستند؛ علاوه بر مخالفت با تنها حکومت شیعی که دست‌رنج هزار سال خون دل خوردن شیعیان خالص امامیه است؛ گناه التقاط را نیز بر دوش گرفتند؛ «بازی کردن» با همه چیز، با «الله اکبر»، با «یاحسین»، با نماز جمعه‌ و با حاکم عدل، بازی‌هایی خطرناک است و چه بازنده های جالبی این بازی‌ها دارد. بسیاری از «خواص» و «عوام» مردود شدند زیرا «ناخود» بودند؛ خداحافظ خیلی از خواص!

5-ما چقدر باید استدلال و سخن می‌گفتیم تا احقاد بدریه و حنینیه بعضی‌ها رو بیاید و به جای سید علی، «آقایی» دیگر برگزینند و به او نامه بنویسند و از او چاره مملکت بخواهند؛ چه میزان هزینه لازم بود تا تنفیذ، پاک و خالی از «اغیار» باشد، تا چه میزان بازی‌ها باید پیچیده و غبار آلود و فضا ابهام انگیز و امتحان سخت و التقاط حاکم می‌شد تا به این «روشنی» آقایان هنگامه تنفیذی که مجلسی سنگین و محترم بود؛ بروند شمال و در خانه‌ها انگشت غیظ و خشم بجوند و حتی از باب سیاست‌مداری و سیاست‌بازی هم دیگر نتوانند لبخندهایی دیپلماتیک و مردم فریب بزنند و در مجالس هم‌دوش و همراه باشند. بسیاری از خواص مردود شدند زیرا «خود» بودند.

خداوندا تو را برای این همه ابهام و این همه شفافیت برای این همه «ناخودبودگی» و این همه «خودبودگی» سپاس‌گزاریم...


88/5/27
4:8 عصر

نماز شُکر...

بدست عبدالحمید بیات در دسته ولایت، آزادگان، نمازجمعه، هاشمی رفسنجانی، منافق، جنگ صفین

عبدالحمید بیات

تلویزیون عراق با پخش تصاویری از حضرت امام(ره) که بسیار لاغر و رنجور و در بیمارستان بستری شده بودند، اعلام کرد: «]امام[خمینی رهبر ایرانیان، دارفانی را وداع گفت.» صدای فریاد وشیون اسرا به به آسمان برخاست. بچه ها به شدت می گریستند، به سر و روی خود می زدند و ضجه می نمودند. رهبر عزیزمان، پدر بزرگوار و فرزانه مان رحلت کرده بود و ما را با غم بزرگ رفتن خود، تنها و بی کس و یتیم گذاشته بود.
آن شب همه اشک ماتم ریختند و تا صبح ناله کردند. از چهره یکایک اسرا، حزن، اندوه و غم می بارید؛ به جز چند خائن و جاسوس عمدتا طرفدار منافقین و گروهکهای معاند که با کمال وقاحت و بی شرمی، آهسته و در گوشه و کنار آسایشگاه، بچه ها را مسخره می کردند و لبخند می زدند... یکی_ دو نفرشان شروع کردند به خواندن نماز شکر؛ کسانی که هرگز عبادت نکرده بودند و هیچ گاه نماز نخوانده بودند، حالا نمازخوان شده بودند ...
آن چه خواندید قسمتی بود از خاطرات یکی از آزادگان همیشه سرافراز. تاریخ اسلام مملو از حضور کسانی است که در راه ضربه زدن به ولایت به هر وسیله ای حتی شعائر دینی چنگ می زنند. اینان با آیه شریفه «لاحکم الا لله» و بر سر نیزه کردن قرآن، علیه علی(علیه السلام) قیام می کنند. حسین ابن علی(علیهما السلام) را به جرم خروج از دین و خارجی بودن به شهادت می رسانند و خود را مومن و متدین معرفی می کنند! خط نفاق در تمام طول تاریخ ادامه داشته و همیشه عده ای «فی قلوبهم مرض» به اسم دین در مقابل دین حق ایستادگی می کنند. امروز هم عده ای با شعارهای «الله اکبر» و «یا حسین» و نماز خواندنِ با کفش می خواهند واقعه تلخ صفین و قرآن های بر نیزه را تکرار کنند اما هیهات که شیعه علی(علیه السلام) فریب چنین بازی ای را بخورد و دست از مولایش بدارد. دوران غفلت شیعیان به سرآمده و شیعیان در ایران و لبنان و کشمیر و عراق و... ولی خود را شناخته اند و هرگز فریب این منافقان را نخواهند خورد. هرگز آن روز نخواهد رسید که سیدعلی به مالک بگوید: مالک برگرد. بلکه امروز عصر ظهور است و بسیجیان سیدعلی همچون کوه آهن در مقابل فتنه ها و فریب ها ایستادگی خواهند کرد و خیمه معاویه های زمان را به آتش خواهند کشید.



88/5/11
10:20 عصر

توسعه و تعالی در انقلاب اسلامی

بدست عبدالحمید بیات در دسته انقلاب اسلامی، ولایت، توسعه، تعالی

عبدالحمید بیات
1.انقلاب اسلامی با هدف «تعالی» عالم بشریت و در ادامه خط انبیای الهی شکل گرفت و در همان اوایل ظهور و بروز خود اهالی انقلاب را به سطح بالایی از تعالی فکری و اعتقادی رساند. ظهور انسان هایی که تمام شئون زندگی خود را در نسبت با ولایت تعریف می کردند و حب و بغضشان نسبت به هر فرد براساس رابطه او با ولی خدا بود. اهالی انقلاب هرآنکه از ولایت فاصله گرفته را بدون در نظر گرفتن جایگاه مادی اش طرد می کردند. اینان افرادی حق پرست –و نه شخصیت پرست- بودند که براساس حدیث «إعرف الحق تعرف أهله» دو مرجع تقلید و رئیس جمهور زمان خود را بدون لحظه ای تردید به کناری نهادند.
2. شعار محوری حاکمان ایران در دهه هفتاد توسعه یا Development بود. شعاری که بسیاری در ابتدا آن را مساوی با مفهوم رشد در ادبیات اسلامی می پنداشتند. اما به مرور زمان مشخص شد توسعه نه تنها معنای رشد نمی دهد بلکه در مواردی در خلاف جهت رشد و تعالی انسان هاست؛ و دقیقا به همین دلیل بود که ولی امر مسلمین دوران توسعه را دوره «بازسازی» و نه سازندگی می نامیدند. هر چند که برخی نیز فریب ظاهر این شعار را خوردند و در لابلای چرخ دنده های توسعه از حقیقت انقلاب غافل شدند.  
3. تفاوت اساسی میان حاکمیت اسلام و طاغوت در اطاعت از ولی خدا و ولی شیطان است. مومنین تحت ولایت ولی خدا حق را شناخته و براساس آن سایرین را می سنجد. هر آنکه با «ولایت» بود اهل حق است؛ و سایرین هر که باشند و هر سابقه ای که داشته باشند اگر خارج از امر ولی عمل کنند از دایره اهل حق خارج می شوند. چه بسیارند کسانی که در صدر اسلام نمادهایی از حقیقت بودند اما پس از مدتی دچار انحراف گشتند و شدند آنچه شدند.
4. امروز انقلاب اسلامی در آغاز دهه چهارم خود با کسانی مواجه شده است که خود را افرادی انقلابی و از اهالی انقلاب می دانند اما در حقیقت میان سبک حیات و حب و بغضشان و انقلاب اسلامی فاصله ای بس عظیم وجود دارد. اینان فرزندان توسعه ای هستند که ارتباطشان با ولایت و معیار حق تضعیف شده و سوابق انقلابی عده ای آنان را فریفته خویش کرده است. اینان دیگر همانند دهه 60 نمی توانند منحرفین از ولایت را طرد کنند هر چند که منحرفین نه مجتهد باشند و نه مرجع تقلید. اما فرزندان و اهالی انقلاب تمامی امور را با معیار ولایت می سنجند و در راه حق و حقیقت لحظه ای دچار شک و تردید نمی شوند.




<      1   2   3   4   5   >>   >