سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/10/17
2:53 صبح

کربلا...

بدست عبدالحمید بیات در دسته

السلام علیک یا مولای یا اباعبدالله الحسین

 

پیاده روی کربلا

 

خیلی دلتنگ پیاده روی از نجف تا کربلا شدم. اینو فقط کسانی می فهمند که این مسیر رو پیاده رفته باشن...

و خیلی خیلی دلتنگ حرم با صفای ارباب بی کفنم... خیلی خیلی...

امروز رفته بودم بدرقه بچه هایی که داشتن می رفتن کربلا، خیلی حسرت و غبطه خوردم... خیلی...

دعا کنید ارباب عنایتی با حال زارم کنند...

 

 


90/10/15
7:42 عصر

مسئولین در تشیع جنازه من نیایند!

بدست عبدالحمید بیات در دسته

متن زیر کار محمد صادق شهبازی برای مرحوم حاجی بخشی است که احتمالا همه دوستان هر دوی آنها را می شناسند.

1. انقلاب اسلامی با هویت فرهنگی و دینی و مردمی خود، رویدادهای رسانه ای و چهره های منحصر ب فرد خویش را آفرید. رویدادهای انقلاب با آفرینش لحظات و صحنه های غیر رایج (مثل حضور سیاسی زنان محجبه در صحنه، مبارزه ی مسالمت آمیز مردمی و... )، حرکت بر خلاف مسیر رسانه های قوی، استفاده ز خلل و فرج رسانه های قوی و رساندن پیام خود از دل منازعات رسانه ها و از همه مهم تر استفاده از رسانه های ضعیف به صورت گسترده و مردمی در مقابل رسانه های قوی و خلق رسانه های مردمی توانست پیام خود را در داخل کشور به مردم رسانده و حتی در خارج از مرزها نیز افکار عمومی را مخاطب قرار دهد. این تغییرات نه تنها عرصه ی سیاسی که عرصه ی علمی را نیز در نوردید و طرح انقلاب کاستی (نوارهای کاست اعلامیه امام و اعلامیه ها در مقابل رسانه های فراگیر و قوی مثل صدا و سیما و مطبوعات و سینما). و مکتب مبادله معنا به جای مکتب انتقال پیام را در پی داشت. یکی از این موارد ظهور چهره هایی بود که به دلیل ویژگی های غیر رایج و منحصر به فرد و نیز اقدامات خودشان که مبتنی بر فضای فرهنگی و دینی و مردمی انقلاب سامان می بافت، خود به صورت رسانه عمل کرده و حامل پیام می شدند.

2. بی شک، یکی از نمونه های آرمانی (ideal type) این افراد، رزمنده ی فرتوت ذبیح الله بخشی بود که به «حاجی بخشی» مشهور شد، پدر دو شهید و برادر یک شهید که شادابی در عین فرتوتی، و حضور در هیئت بسیجی با آن شرایط، تکرار شعارهای انقلابی واداشتن جمعیت به تکرار آن ها، روحیه دادن به رزمندگان و مردم در هیئت انسان انقلاب اسلامی (بسیجی) و ارتباط برقرار کردن با آن ها با شعار و پخش شکلات و بیسکوییت و... که در تهییج رزمندگان حتی در شرایط سخت موثر واقع شد. این روحیه دادن که حتی در شرایط شهادت فرزندش در جبهه با توزیع شکلات ادامه داشت، یا در اقدامی نمادین تلاش برای خاموش کردن ماشین حاوی داماد خود که به وسیله ی دشمن منفجر شده بود با پتو و... آن قدر مهم بود که حتی ارتش عراق برای سر او جایزه تعیین کرد و حتی در سال آخر جنگ تلاش کرد برای مقابله با ایران به بازتولید نمونه هایی از جنس حاجی بخشی اقدام کند که ناموفق ماند.



3. این رسانه علاوه بر جبهه، در پشت جبهه نیز حامل پیام بود، تلاش برای شکستن فضای دور از جبهه ی شهر، تکرار شعارهای انقلابی در شهر، حاضر کردن بچه های حزب اللهی در سال 64 و 67 در شهر و کلید زدن امر به معروف و مقابله با سلطنت طلبان و وضعیت بد فرهنگی شهر با حضور خود، انجام رویدادهای رسانه ای غیر معمول مثل برگزاری نماز جماعت در میدان ولی عصر (که به دستگیری او و مسعود ده نمکی و خیل کثیری از رزمندگان حتی تیراندازی به آنان از جانب حافظان نظم منتهی شد) و ... این فضا را ادامه داد که در سال های بعد از جنگ نیز تدوام داشت.

4. حاجی بخشی رسانه و نماد نسل جنگ بود که تلاش می کرد تا ضمن گره زدن همه چیز حتی سال های زندگی خود به دفاع مقدس (که به صورت نمونه در پاسخ از سؤال از سنش همیشه آن را 18 سال و 2 ماه اعلام می کرد که سال های سن پسر شهیدش بود) جنگ را از نوستالژی به مسئله ای عینی و تکلیف آور برای لحظه های امروز انقلاب تداوم دهد. حضور در آیین های انقلابی و راهپیمایی ها، کلید زدن و شرکت در اقدامات انقلابی مثل اعتراض به وزارت خانه ها و صدا و سیما (بخشی چون نماد بسیج و مقاومت به حساب می آمد با حضور خود وزرای وقت کشور و... را به مجوز دادن به تجمعات عدالت خواهانه و اعتراضی و مستقل حزب الله مجبور می کرد و حضور او موجب شکل گرفتن بسیاری از حرکت های انقلابی و حضور مردم و حزب الله می شد) و از همه مهم تر اقدام حاجی بخشی در مقابله با جناح های سیاسی کشور (مخالفت توسلی نماینده ی جناح چپ و اصلاح طلبان با او و درگیری وی با ناطق نوری نماد جناح راست(اصول گرایان) و دستگیری او و تعداد بسیاری از رزمندگان به دستور ناطق نوری نیز ساماندهی تجمعات اعتراضی به عملکرد دولت سازندگی و اصلاحات در زمان تقدیس آن ها از جانب جناح های سیاسی به همراه بعضی از فعالین سیاسی) و کاندیداتوری در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ضمن علم به رد صلاحیت صورت می گرفت، وی در پاسخ به پرسش از چرایی این اقدام گفت: «(کاندیدا شدن را) در آن موقع، تکلیف دانستم. همه حرف می زدند تریبون داشتند جز رزمنده ها و فقرا و... من آمدم خودم را قربانی کنم، کاندیدا شدم به این خاطر که برادرانی که دکترا دارند آن ها بیایند جلو و آن ها تشویق شوند... مجلس کاری نداشتم. می خواستم بروم مجلس بلال بفروشم!؟ می خواست بروم داد بزنم سر این مسئولین، سر کسانی که به این مجلس می روند و از دوش آن ها بالا می روند».



وی با درک ضرورت کار رسانه ای حتی پی گیری گرفتن کانالی از صدا و سیما برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بود و حتی اعلام آمادگی پرداخت هزینه های ان که با مقابله ی رییس وقت صدا و سیما محمد هاشمی که ما از شما حزب اللهی تریم مواجه شد. او حتی به دنبال ارائه ی پیام ناراضی بودن از وضعیت آشفته ی سیاسی کشور و عدم پی گیری آرمان های امام و رهبری از جانب مسئولین از جناح ها و بخش های مختلف بود و به همین دلیل متعدد تاکید می کرد «به مسئولین بگویید در تشیع جنازه ی من شرکت نکنند».

5. این رسانه ی انسانی که با مخاطب قرار دادن عموم مردم و لایه های فرودست جامعه به دلیل بی آلایشی و پرهیز از رویه های غلط علی رغم موج تهمت و تخریب و ادعای به آلاف و الوف رسیدن و ساماندهی حرکت های افراطی از جانب ضد انقلاب و رسانه های زنجیره ای و حتی تخریب به وسیله ی صدا و سیما به وسیله ی تمسخر کاندیداتوری وی، توانست با اقشار مختلف اجتماعی حتی بعضی جریان های روشن فکری تماس موفق برقرارند و با این مخاطب محوری پیام خویش را منتقل کند. علاوه بر بچه های جنوب شهر و رزمندگان و مردم عادی و اقشار فرودست که حاجی بخشی را به عناوین نماد مقاومت و ایثار و مردمی بودن انقلاب می دیدند، حتی مرحوم کاوه گلستان خبرنگار روزنامه های اصلاح طلب و رسانه های بیگانه (که در نهایت به عنوان خبرنگار رویترز جان خود را در حمله ی آمریکا به عراق از دست داد) در مورد او به این مضمون گفت که من این جریان حزب الله را در کشور قبول دارم حاجی بخشی از روی اخلاص و حرف مردم فرودست جامعه را می زند.



6. مهم ترین ویژگی این رسانه ی مردمی، انسانی بودن آن است. یعنی در این رسانه عنصر انسانی و سبک زندگی او حتی بدون رسانه های فراگیر و قوی به انتقال پیام می انجامد. پیامی که فطرت انسان ها را خطاب قرار می دهد و بیشتر در قالب ارتباطات چهره به چهره و حتی از درون رسانه های ضعیف و قوی به مبادله ی معنامی پردازد. رقت قلب و روح لطیف حاجی بخشی و احساسات پاک او در کنار ان وجهه ی انقلابی سزش ناپذیر، چهره ی دیگری از او می ساخت که چه بسا جا دارد رسانه های فراگیر ما به مطالعه و ترویج آن بپردازند. بی شک، او رسانه ای از جنس خود انقلاب اسلامی بود که مبتنی بر انتقال انسانی و چهره به چهره ی پیام و شعارهای اولیه ی انقلاب شکل می گرفت و مهم ترین کارکرد و پیام آن ایجاد انگیزش کنش انقلابی و دینی در مخاطب، یا حداقل گذاشتن علامت سؤال هایی در ذهن او بود.
* * *
بعد التحریر: پیرمرد را از زمانی که خیلی کوچک بودم در نماز جمعه و راهپیمایی ها خوب یادم هست، با لباس پلنگی و سر بند و سیمینوف، بیسکوییت پخش می کرد و شعار می داد و همه تکرار می کردند. «ما شاء الله حزب الله» بزرگ تر که شدم مستندهای جنگ و روزنامه ها مرا با حاجی بخشی آشناتر کرد؛ و موج تهمت و تخریب های علیه حزب الله و شخص او بیشتر و بیشتر. بعدها هم که وارد فعالیت های انقلابی شدیم، گاهی او و گاهی شیخ مصطفی رهنما میان ما می آمدند و با همان شور جوانی شعار می دادند و ما هم تکرار می کردیم. کاندید شدن او در انتخابات و تلاش تلویزیون برای تمسخر او که به پای ان اشک ریختیم و...همه و همه از او برای ما خاطره ها آفرید. بار ماقبل آخر که او را دیدم سیزدهم آبان بود و بچه ها دستش را بوسیدند و او هم توصیه کرد که درسمان را خوب بخوانم و بار آخر روز قدس 1389 به شوخی گفتم ماشاالله حاجی بخشی و او هم برای ما شعار داد و با خیل کثیری از مردم تکرار کردیم. این چند ماه به مناسبت های مختلفی در ذهنم آمده بود، با بچه ها برویم عیادتش، اما نشد. صبح که پیامک شهادتش رسید، یکه خوردم..... او برای حزب الله هم پدر بود هم رسانه...و حزب الله دوباره یتیم شد


90/6/9
4:19 عصر

دختر شجاع فلسطینی

بدست عبدالحمید بیات در دسته

کاش دشمنان اسلام حداقل به اندازه همین دختر بچه از ما واهمه داشتند... کاش...

دختر شجاع فلسطینی


90/6/2
5:25 عصر

پشت به فرمان توایم خامنه ای!

بدست عبدالحمید بیات در دسته

اوایل ماه مبارک توفیقی حاصل شد و در میان جمعی از برادران حزب اللهی به گفتگو نشسته بودیم. بحث کشید به مسأله لزوم تبعیت از مسئول بالا دستی و ارتباط این مسأله با ساختار ولایی گروههای حزب اللهی. دوستان ایراد کردند که تبعیت از ولی فقیه با تبعیت از مسئول مثلا یک مجموعه فرهنگی متفاوت است و به دنبال راهکاری بودند که اختلافاتی که معمولا پیدا می شود را توجیه کنند. وقتی اختلاف نظر بالا کشید و گروهی به اسم تبعیت از آقا سرپیچی از برخی وظایف را توجیه می کردند...

یک دفعه از جمع دوستان پرسیدم چند نفر آخرین سخنرانی آقا را خوانده و زیر نکات مهم اش خط کشیده اند (نه اینکه پیگر عملیاتی کردن فرمایشات باشندها! فقط بخوانند ببینند آقا چی گفتن تبعیت باشد برای بعد...) در کمال تعجب هیچ کس دست بلند نکرد

این دفعه پرسیدم خب سه تا دیدار آخر آقا با کیا بوده؟ اهم فرمایشات که اخبار هم 50 بار تکرارش کرده چی بودن؟ بازهم کسی 3 دیدار آخر آقا را یادش نبود! و اهم فرمایشات که هیـــــــــــــچ...

به خودم گفتم بحث تئوریک درخصوص حد و مرز تبعیت از دیگران بماند برای هزار سال بعد... در مورد وجوب تبعیت از ولی فقیه که شک نداریم، کسی که امر امامش را نمی داند می خواهد از چه چیزی تبعیت کند؟

چند روز پیش دیدار آقا با دانشجوها بود. آقا چقدر با دقت به حرفهای بچه ها گوش می دادن و نکته برمی داشتن و ...

حسابی شرمنده شدم و به خودم می گفتم:

ما همه «سربار» توایم خامنه ای!

«پشت» به فرمان توایم خامنه ای!

***

مرتبط (تعجب نکنیدها!)

 

***

پی نوشت

به نظرم جبهه حزب الله نیازمند برخی بحث های تئوریک است یکی از آن ها همین مسأله ولایت و میزان تسری یافتن آن از بالا به پایین و حد و مرز تبعیت از مسئول بالادستی(چه رئیس جمهور باشد چه وزیر چه مدیر کل تا برسد به مسئول مجموعه های فرهنگی و...)

باید برای نیازمندی های تئوریک حزب الله بیش از پیش فکر کرد چرا که الحمدلله امروز انقلابمان گردنه های سخت را پشت سرگذاشته و امروز زمان تئوریزه کردن اندیشه های انقلاب فرا رسیده است.

 

 

 


90/2/8
11:38 صبح

مرثیه ای برای حضرت زهرا سلام الله علیها

بدست عبدالحمید بیات در دسته

 

مرثیه ای از قاسم صرافان در مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها تقدیم می شود
مرثیه‌ای با حافظ
 
سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»
یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد 
«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»
رسم این است که پروانه در آتش باشد
«عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد»
با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟
«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»
کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»
آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»
تا در این خانه گُلِ خنده‌ی زهرایم بود
«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»
عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس
«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»
خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟
«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»
 
التماس دعا

89/7/16
5:16 عصر

ما جمله نمودیم به سوی حَرَمَت رو / از عشق تو در قلب و دل ما شَر

بدست عبدالحمید بیات در دسته امام رضا(علیه السلام)، حضرت معصومه(سلام الله علیها)، مشهد، قم، نسیم شمال، شعر

دلم برای امام غریب، خیلی خیلی تنگ شده... منتظریم امام رئوفمان اذن زیارت بدهند.
تولدشان و تولد خواهرشان -حضرت معصومه(س)- را از عمق وجود به مادر مظلومه شان، بانوی دوعالم، حضرت صدیقه کبری(س) تبریک و تحنیت عرض می کنم.
این هم شعری از نسیم شمال برای حضرت شمس الشموس
دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد 
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد 
چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد 
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد : 
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد 

این قبر غریبُ الغُرَبا ، خسرو طوس است 
این قبر مُعین الضعفا ، شمس شموس است 
خاک در او مَلجإ ارواح و نفوس است 
باید ز ره صدق بر این خاک در افتاد 
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد 

حوران بهشتی زده اندر حرمش صف 
خیل مَلَک از نور طبقها همه بر کف 
شاهان به ادب در حرمش گشته مُشَرّف 
اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد 
با آل علی هر که درافتاد، ور افتاد 

اولاد علی شافع یوم عَرَصاتند 
دارای مقامات رفیعُ الدرجاتند 
در روز قیامت همه اسباب نجاتند 
ای وای بر آن کس که به این آل در افتاد 
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد 

کام و دهن از نام علی یافت حلاوت 
گل در چمن از نام علی یافت طراوت 
هر کس که به این سلسله بنمود عداوت 
در روز جزا جایگهش در سقر افتاد 
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد 

هر کس که به این سلسله ی پاک جفا کرد 
بد کرد و نفهمید وغلط کرد وخطا کرد 
دیدی که یزید از ستم و کینه چه ها کرد 
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد 
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد 

ای قبله ی هفتم که توئی مظهر یاهو 
ای حجت هشتم که توئی ضامن آهو 
ما جمله نمودیم به سوی حَرَمَت رو 
از عشق تو در قلب و دل ما شَرَر افتاد 
با آل علی هر که درافتاد، ور افتاد



89/6/18
4:26 صبح

حاجی کمیل به فریاد ما بسیجی ها برس!

بدست عبدالحمید بیات در دسته صدا و سیما، رسانه، حاجی کمیل، فارسی1، انقلاب، بسیج، اسلام ناب

حاجی کمیل سلام!
اولین بار که اسمت را شنیدم، نمی دانستم چه کاره ای و شغلت چیست ولی از اسمت معلوم بود که از بچه های جنگ هستی. اسم تو مرا یاد جبهه و «حاجی» و «گردان کمیل» می انداخت. شنیدم شبکه ای تلویزیونی راه انداخته ای و برای خودت کسی شده ای.
 حاجی کمیل! چند شب دیگر «راز» مثل «دیروز، امروز، فردا» خواهد شد و دیگر پخش نمی شود. ما بسیجی ها دیگر سهمی از صدا و سیما نخواهیم داشت، جز اخبار! اخبار را هم فقط به این امید نگاه می کنیم که شاید «آقا» دیداری با جمعی داشته اند و ما جمالشان را از شیشه تلویزیون ببینیم و گرنه اخبار هم بیشتر در مورد مسابقات گاوبازی و فوتبال و ... می باشد نه آرمان های انقلاب.
در صدا و سیما بسیجی ها و اسلام بسیجی ها راه ندارند. بسیجی خوب در تلویزیون، یک بسیجی مرده است. او باید در دوران جنگ حتما شهید بشود تا مبادا پایش به جامعه امروز برسد. بسیجی های تلویزیون هرگز پایشان به شهرها نمی رسد و قرار است فقط در بیابان های خرمشهر شهید بشوند و هیچ کدامشان در سعادت آباد و ونک به شهادت نخواهند رسید. بسیجی های تلویزیون برای دوست دخترشان می جنگند نه برای امامشان. بسیجی های تلویزیون موجوداتی هستند با چفیه ای دور گردن و مقداری ریش که نماز هم می خوانند اما هیچ کاری با زالوصفتان و مفسدان و منافقان ندارند. بسیجی های تلویزیون هیچ حرفی از «اسلام مبارزه و اسلام ناب» نمی زنند. بسیجی های تلویزیون کمترین نسبت را با «ولی» دارند و حتی ممکن است اصلا هیچ نسبتی هم نداشته باشند! بسیجی های تلویزیون حتی در مورد محاکمه سران فتنه هم سخنی نمی گویند...
حاجی کمیل! تو را به نان و نمک جبهه به داد ما بسیجی ها برس! کاری بکن که ظاهرا امیدی به صدا و سیما نیست.
حاجی کمیل! اگر می خواهی ما بسیجی ها را هم مخاطب تلویزیونت بکنی اولین قدم آن است که بدانی رسانه ای رسانه بسیجی هاست که در راه آرمان های انقلاب با احدی تعارف ندارد، حتی اگر استوانه و استوانه زاده باشد. رسانه ای رسانه بسیجی هاست که کارکردش آگاهی بخشی و قیام است نه قعود و «سر»گرمی. 
رسانه بسیجی ها به «جام جهانی» بها نمی دهد، به «انقلاب جهانی» بها می دهد. در رسانه بسیجی ها مهم نیست که «توپ» چه کسی آفساید است، مهم این است که «چه کسی» آفساید است و چه کسی آفساید نیست.
در رسانه بسیجی ها ترافیک خیابان های چین و ماچین اهمیتی ندارد، ترافیک پروازهای تهران- لندن است که اهمیت دارد. 
در رسانه بسیجی ها حتی گران قیمت ترین الماس جهان هم قیمتی ندارد، الماس نایاب «ولایت» است که ارزشمند و قیمتی است.
حاجی کمیل! اگر می خواهی ما هم شبکه ات را نگاه کنیم، برنامه هایی برای «ما» بساز!
«دیروز، دیروز، دیروز» بساز. برای کسانی که در زندان های ساواک، فقط به عشق امامشان، یعنی حضرت روح الله، شکنجه ها را تحمل می کردند. برای شهدایی که همه چیزشان را برای امامشان فدا کردند و برای آن ها که همه زندگی خود را وقف امام(ره) و راه او کردند.
«امروز، امروز، امروز» بساز برای شهدایی که در فتنه 88 مظلومانه به شهادت رسیدند و امروز کسی سخنی از آن ها نمی گوید. برای آن هایی در عرصه مبارزه با نفاق جان بر کف گرفته اند و دشمن ناجوانمردانه آبروی آن ها را هدف قرار می دهد. حاج سعید قاسمی و حسین الله کرم و حتی حاج منصور را دعوت کن تا به مردم بصیرت هدیه کنند. برای پابرهنگانی بساز که حتی اگر حماسه ای چون «نه دی» خلق کنند، باز هم کمترین سهم را از رسانه خواهند داشت.
این برنامه را برای برخی دیگر هم بساز. برای آن ها که زمانی به عشق ولایت شکنجه شدند و امروز خودشان دستشان را از دست ولایت جدا کرده اند. برای آن هایی که امروز منافق شده اند و فتنه گر. 
«هر روز، هر روز، هر روز» را هم بساز و بگو « تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم» و این مبارزه هر روز هست چرا که هر روز عاشوراست. بگو مبارزه ما در مسیر تحقق آرمان های انقلاب هر روز شدیدتر از دیروز خواهد بود و آنان که در طول مسیر خسته می شوند نباید خود به سدی در مقابل این حرکت تبدیل شوند. بگو در راه آرمان ها هر روز محکم تر از دیروز خواهیم بود؛ پس کار و همتمان هم بیشتر از دیروز خواهد شد.
«فردا، فردا، فردا» را هم بساز و در این برنامه با جرأت و شجاعت و با صدای بلند اعلام کن که «آینده از آن حزب اللهی هاست». سعی نکن بیخودی به غفلت زدگان و مردگانِ زنده امیدواری بدهی که شما هم سهمی از آینده خواهید داشت. با جرأت اعلام کن با کاروان انقلاب همراه شوید و گرنه امواج خروشان این انقلاب شما را با خود خواهد برد. به مستکبران و زالوصفتان بگو امواج خروشان این انقلاب، زمین را از لوث وجود شما پاکیزه خواهد نمود و این مستضعفان همیشه تاریخ اند که زمین و زمان را به دست خواهند گرفت. بگو آن روز دیگر نخواهید توانست به مولایمان کوچکترین اهانتی بکنید...
اما دیگر برایمان «راز» نساز. از رازِ نوشیدن جام زهر سخن مگو که همه ما بسیجی ها از آن خبر داریم اما هیچ کداممان طاقت شنیدنش را نداریم... اگر هم خواستی از رازها سخن بگویی، بگو راز اینکه سران فتنه را محاکمه نمی کنند چیست؟ یا راز آن هایی که محاکمه شده اند به مرخصی های طولانی مدت آمده و فتنه ای جدید راه می اندازند، چیست؟ بگو راز این که بسیجی ها را به تلویزیون راه نمی دهند چیست؟ بگو راز این مصلحت ها و مصلحت سنجی ها چیست؟
حاجی کمیل! اگر رضایت پابرهنگان و مستضعفین را بر رضایت مستکبرین ترجیح می دهی، به عنوان پیشنهادهای اولیه به چند خط بالا عمل کن و اگر مرد مبارزه با اسلام امریکایی نیستی و فقط می خواهی برنامه هایی بسازی که کسی از آن ها نرنجد، هر شب از تلویزیونت «نود» پخش کن به علاوه تعدادی فیلم و سریال معمولی با موضوعات تکراری!


***
پی نوشت
حاجی کمیل! وقتی فهمیدم تو رئیس «فارسی1» هستی، تمام آن حسن ظنی که به خاطر اسمت پیدا کرده بودم را از دست دادم و فهمیدم تو حتی از صدا و سیما هم بدتری!
حاجی کمیل! بیخودی برای جذب مخاطب بسیجی تلاش نکن؛ چون ما بسیجی ها ماهواره نداریم.
اگر مسئولین صدا و سیما تا این جای نامه را خوانده اند، بقیه اش را نخوانند که راضی نیستم چون می دانم جرأت عمل کردن به آن را ندارند! بهتر است بروند 90 پخش کنند و دیروز، امروز، فردا را هم حتما قطع کنند.



89/6/17
4:36 عصر

ورود به حرم امیرالمومنین از باب الرضا

بدست عبدالحمید بیات در دسته نجف، امیرالمومنین(ع)، حضرت زهرا(س)، امام رضا(ع)، سفرنامه

چند روز قبل از نیمه شعبان در نجف اشرف مهمان امیرالمومنین علیه السلام بودیم. مسیر تشرفمان به حرم خودش روضه ای مکشوف بود. در کنار حرم مطهر دارند یک صحن جدید می سازند. صحن بزرگی به نام «صحن جامع حضرت زهرا(س)».  خب می دانید که براساس حدیث «انا و علی ابوا هذه الامه» امیرالمومنین پدر همه ما محسوب می شوند و وقتی در کنار حرم پدر اسم مادرمان را می شنویم، خود به خود یاد روضه های مدینه و کوچه بنی هاشم می افتیم و امان از روضه مدینه... امان

خلاصه از کنار این صحن جامع عبور می کردیم تا به درهای حرم می رسیدیم و می خواستیم داخل حرم بشویم. از چه بابی وارد می شدیم؟ از باب الامام علی ابن موسی الرضا(ع). ما ایرانی ها خودمان را ریزه خوار سفره امام رئوف می دانیم. وقتی برای ورود به حرم می خواهی از باب الرضا وارد شوی، می فهمی که برات سفرت را چه کسی داده است... پنجره فولاد رضا، برات کربلا می ده

نجف
توضیح: قسمت سمت راست که توسط دیواره های بتونی محدود شده، محل ساخت صحن جامع حضرت زهرا(س) می باشد.

89/6/14
2:55 صبح

سوالی که آتش به جگرم زد

بدست عبدالحمید بیات در دسته کربلا، بالای سر، شش گوشه، شهید

در حرم حضرت سید الشهدا علیه السلام عربی از خادم حرم پرسید: «رأس الشریف منا؟» می خواست بره بالای سر ارباب. وقتی این سوال رو پرسید تمام وجودم آتش گرفت و با خودم گفت فدای ارباب سرجدا... 

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

خدا کند که نباشد سر برادر زینب




89/5/21
10:52 صبح

در فراق کربلا

بدست عبدالحمید بیات در دسته کربلا، زیارت، نیمه شعبان

شب نمیه شعبان در کرببلا مهمان حضرت اباعبدالله الحسین بودم. نایب الزیاره همه بسیجی ها وهیاتی ها. بعد از برگشت هرچه تلاش کردم که مطلبی در مورد کربلا بنویسم، نتوانستم. به قول بزرگان یدرک و لایوصف. کربلا را نمی توان توصیف کرد... در یک جمله می گویم خداوند کربلا را در زمین قرار داده تا به بنی بشر بگوید آن بهشتی که وعده داده ام حق است و اگر باورتان نمی شود بیایید و ببینید...

در یک کاروان چهارصد نفره به همراه دانشجویان دانشگاههای تهران به پابوس اربابمان مشرف شدیم و خداوند توفیق داد که از نجف تا کربلا را پیاده طی کنیم. نمی دانید چه صفایی داشت... نمی دانید... مردم عراق از زن و مرد، پیر و جوان و حتی کودک این مسیر را پیاده می آمدند. هزاران عراقی علی رغم خطرات مسیر از جمله بمبگذاری، فقط به عشق حسین فاطمه(سلام الله علیهما) پیاده این مسیر را طی می کردند و ما هم قطره ای بودیم در دریای بی کران عاشقان حضرتش. گروه دیگری از عراقی ها هم به صورت خودجوش در طول مسیر «موکب» زده بودند. موکب همان ایستگاه صلواتی خودمان است. هر کس بنابر توان و استطاعت مالی خود و به هر طریقی که از دستش بر می آید از زائران امام حسین پذیرایی می کند. بیشتر موکب ها به مردم آب می دهند و معمولا بر ظرف های آب می نویسند: «اشرب الماء و اذکر عطش الحسین(ع)». برخی دیگر نهار و شام به زائران می دهند. برخی زیرانداز و سایبانی درست کرده اند برای استراحت زائران و خلاصه هر کس هر چه از دستش برمی آید برای رفاه زائران ارباب انجام می دهد. اگر شما قصد داشته باشید در این ایام از نجف به کربلا پیاده بروید جز یک جفت کفش خوب به هیچ چیز نیاز ندارید، حتی پول! همه چیزتان را مردم در طول مسیر به طور صلواتی تامین کرده اند.

به کربلا هم که برسی در تمام حرم و بین الحرمین و گوشه و کنار امکان خوابیدن و استراحت فراهم است و نیازی به هتل و امثال آن ندارید. در ساعات نهار و شام هم حرم ارباب به تمام زائران غذای حضرتی می دهد. بنابراین در کربلا، خود حرم اباعبدالله است که از شما پذیرایی می کند(مردم مشهد و تولیت آستان قدس یاد بگیرند)

وقتی انسان از کربلا برمیگردد تا مدتی غم دل او را می گیرد و به شدت دلتنگ کربلا و ارباب می شود ولی کم کم دنیا بین او و اربابش حجاب می شود و امان از دست این دنیای نامرد... انسان می ماند و خاطره هایش از کربلا و تمام لحظه هایش. و امان از لحظه وداع و زیارت وداع... امان...

نمی دانم شاعر این شعر زیبا کیست اما واقعا زبان حال زائران است:

دل سپردیم به تو حرکت کردیم

بعد یک عمر که ماندیم... حرکت کردیم

دستهامان همه خالی...نه! پر از شعر و شعور

عشق فرمود بیایید اطاعت کردیم

خاک آلوده رسیدیم به آن تربت پاک 

اشک آلوده ولی غسل زیارت کردیم

گفته بودند که آرام قدم برداریم

ما دویدیم... ببخشید جسارت کردیم

سهم مان در حرم یکسره سرگردانی

بس که با قبله شش گوشه عبادت کردیم

تشنه بودیم دوبیتی بنویسیم برات

از غزل باری چشمان تو حیرت کردیم

همه با قافیه عشق مصیبت دارند

از تو گفتیم اگر ذکر مصیبت کرده ایم

وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش

بی پر وبال نشستیم و حسادت کردیم

و سری از سر افسوس به دیوار زدیم

و نگاهی غضب آلوده به ساعت کردیم

بین مان باشد، آن شب... ما... بین الحرمین

از چه با زینب و عباس و تو صحبت کردیم

کاش می شد که بمانیم ضریحت در دست

دل سپردیم به چشم تو و جرکت کردیم...


<      1   2   3   4   5   >>   >