وحید یامینپور
مخاطب این یادداشت نه جریان رقیب سیاسی و نه بدخواهان نظاماند؛ این یادداشت برای دوستانی است که بهاصطلاح همراهی درون گفتمانی دارند و هنوز شیرینی پیروزی در انتخابات در کام ننشسته، چهره از طعم تلخ برخی حقایق در هم کشیدند.
1. چند بار به دوستان گفته بودم که سخت عقیدهمندم دوم خرداد و ماجراهای ظاهراً تلخ پس از آن، برکت عظیمی برای جریان اصیل انقلاب بود. شاید اگر دوم خرداد نبود، کرم های خزندهی زیر پوست انقلاب، بهتدریج اصل و ریشه را می جویدند و سبزی حیات را به زردی مرض و مرگ می نشاندند. سال های میانی دههی 70، برای ناظرین هوشمند، سالهای بهبار نشستن میوه های کرم خورده و شتک زده بود. دغدغهمندان انقلاب پس از یک خواب زدگی و چرت ناشی از خیال راحتاشان به خود آمدند و نهضت های اثرگذاری را در مقابل نفوذ جریان سکولار برپا کردند. در آن سال ها، تعداد اساتید حزب اللهی دانشگاه، جریان های فعال دانشجویان انقلابی، نویسندگان پایبند به انقلاب، جوانان هوشیار و جریان شناس، رسانه ها و نشریات حقیقتاً متعهد، روحانیت پاسخگو و نهادهای علمی و فرهنگی، آنچنان کم و نادر بود که تمام فضای فرهنگی و سیاسی و رسانه ای کشور در عرض چند ماه جولانگاه قلم های هار سکولارها و شبهات و سؤالات بیپاسخ اصلاح طلبان شد. اما همین هجمه بهتدریج جبهه ای مقاوم و کارآزموده را در صف جریان اصیل انقلاب بهوجود آورد که علیرغم سرازیر شدن دلارهای کنگرهی امریکا به کیسه های برخی رسانه ها و جنبش های اجتماعی، گفتمان عدالتخواه و خط اصیل امام و ولایت باردیگر زمام امور را در 3 تیر 84 بهدست گرفت.
2. 4 سال با همراهی مثال زدنی مردم، دولت عدالتخواه و خدمتگذار حکمرانی کرد. چند ماه مانده به انتخابات دهم ریاست جمهوری متأسفانه یک خوشبینی عمیق و آرامش خیال کاذب دوستان بهاصطلاح احمدینژادیامان را فراگرفته بود. ماجراهای قبل و بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری هشدار جدی و پیش بینی نشده ای بود به همین خوش خیالی. هرچند رأی 24،5 میلیونی یک نقطهی اتکای قابل قبول به حساب می آید اما زیر پوست این اتفاق، زنگ خطرهای بسیاری نهفته است.
3. اکنون با یک بدنهی اجتماعی معترض مواجهیم که افسانهی تقلب در انتخابات را باور کرده است. اینان هرچند هم محدود به بخشی از محلات مرفه نشین یا حاشیه ای تهران و ساکنین کلان شهرها به حساب بیایند ولی واقع بینانه، واجد نفرت از احمدینژاد و اطرافیان او هستند. اینکه اینان را صرفاً طبقهی بالای شهری و مرفهین منزوی بدانیم، تصور غیرصحیحی است. طبقهی متوسط شهری در گیرودار شعارهای لوکس و روشنفکرانهی سیدمحمد خاتمی، دوم خرداد76 را رقم زدند، اینبار نیز با درصد معتنابهی از این قشر در مواجههی با احمدینژاد روبرو هستیم. دولت نهم با پرداختن صرف به مناطق غیر شهری و نقاط محروم، از این قشر اثرگذار و فزاینده غافل بود. تهران و شهرهای بزرگ با فرآیندهای توسعهی شهری و حرکت به سمت بهرمندی بیش از پیش از مواهب(!) مدرنیته، روزبهروز شاهد زادو ولد و تکثیر اجتماعی طبقهی متوسط خواهد بود. قشری که چندان با سنت ها و ارزش های تعیین کنندهی دینی و انقلابی نسبتی ندارند و بیش از همه با مطالبات و سبک زندگی طبقهی بالادست و مرفهین اقتصادی و روشنفکران متجدد ابراز پیوند و همبستگی می کنند.
رأی 3،5 میلیون نفر در استان تهران به میرحسین موسوی طبق نتایج صندوق های رأی با یک اختلاف معنادار از محلاتی جمع شده است که ساکنین آن را غالباً نوکیسه های اقتصادی، کارمندان ادارات و مهاجرین تشکیل می دهند. احمدینژاد در شهرری، 2 برابر موسوی و موسوی در شمیرانات، 2 برابر احمدینژاد رأی دارند. این نسبت با یک شکاف عمیقتر، میان آرای روستاییان و کلان شهرها موجود است!
4. تاریخ، درس های بسیاری برای ما دارد؛ کلیسای کاتولیک در قرن 15 میلادی، به یکباره با شکلگیری یک طبقهی بورژوا در شهرهای ایتالیا مواجه شد که بهطور شگفت آوری از تقیدات و پرهیزهای کشیش ها منزجر بودند. اسناد تاریخی هنوز در تحلیل علت این انزجار فزاینده ساکتاند. با بازخوانی هایی که صورت گرفته، اثر ماجراهای تفتیش عقاید و تصلب در برابر کشفیات علمی و سختگیریهای دینی کلیسا نیز اکنون چندان این انزجار و رویگردانی را توجیه و تبیین نمی کنند. آنچه مسلم است اینکه کلیسای کاتولیک در حفظ مخاطبان خود دچار بحران بی کفایتی و ضعف بود. برخی از کشیش ها ترجیح دادند به همان روستاییان دیندار بپردازند و از جذب بورژواها منصرف شدند. اما تاریخ نشان می دهد که تنها در عرض کمتر از 150 سال، بورژواها به عنوان طبقهی نوکیسهی جدید و قشر متوسط، تعیین کنندهی جریان های سیاسی و فرهنگی شدند و حاکمیت کلیسایی را با همهی تلاش های مذبوحانهاش برای حفظ خویش به تاریخ سپردند.
5. طبقهی متوسط شهری می تواند در آینده ای نزدیک، نتایج انتخابات را تغییر دهد. پیام 22 خرداد، بیش از آنکه اسکات خصم باشد و بنا بر احساس هیجانیامان، مشت محکمی بر دهان استکبار و همدستان داخلیاشان دانسته شود، هشداری جدی است در باب رشد یک طبقهی متوسط که دچار ضعف هویتی و فرهنگی است و بیش از همه، مخاطب التزامات سکولار عالم مدرن است. امریکا و انگلستان هرگاه اراده کنند، خواهند توانست از طریق رسانهها اینان را متشکل کنند و هیجانات غربگرایانهاشان را برانگیزند.
رویهی شهری کردن روستاها در دولت نهم، بدون توجه به معضل هویتی این طبقه، چاهی است که «گفتمان سیاسی» اصولگرای عدالتخواه خودش حفر کرده و خود در آن سقوط خواهد کرد. گفتم «گفتمان سیاسی» چراکه بی تردید نوک هجمهی این نوشتار به بی توجهی فرهنگی دولت نهم در ساماندهی هویتی و فرهنگی به وضع کشور است. همین ضعف است که باعث شده برخی نخبگان، توجه به محرومان را در این دولت بهجای آنکه بازگشت به اصول اسلامی و انقلابی بدانند، نوعی حرکت کمونیستی ارزیابی کنند. پیام انتخابات 22 خرداد 88، بیش از همه ناظر بر توجه بیش از پیش به دانشگاه ها و مراکز آموزشی، ساماندهی به اوضاع رسانه ها، توجه به مدیریت بومی و اسلامی، پرهیز از الگوهای تکنوکرات در عرصهی مدیریت و برخورد جدی و بدون رودربایستی با نهادهای متصدی استحالهی فرهنگی در درون نظام است.
مخاطب این یادداشت نه جریان رقیب سیاسی و نه بدخواهان نظاماند؛ این یادداشت برای دوستانی است که بهاصطلاح همراهی درون گفتمانی دارند و هنوز شیرینی پیروزی در انتخابات در کام ننشسته، چهره از طعم تلخ برخی حقایق در هم کشیدند.
1. چند بار به دوستان گفته بودم که سخت عقیدهمندم دوم خرداد و ماجراهای ظاهراً تلخ پس از آن، برکت عظیمی برای جریان اصیل انقلاب بود. شاید اگر دوم خرداد نبود، کرم های خزندهی زیر پوست انقلاب، بهتدریج اصل و ریشه را می جویدند و سبزی حیات را به زردی مرض و مرگ می نشاندند. سال های میانی دههی 70، برای ناظرین هوشمند، سالهای بهبار نشستن میوه های کرم خورده و شتک زده بود. دغدغهمندان انقلاب پس از یک خواب زدگی و چرت ناشی از خیال راحتاشان به خود آمدند و نهضت های اثرگذاری را در مقابل نفوذ جریان سکولار برپا کردند. در آن سال ها، تعداد اساتید حزب اللهی دانشگاه، جریان های فعال دانشجویان انقلابی، نویسندگان پایبند به انقلاب، جوانان هوشیار و جریان شناس، رسانه ها و نشریات حقیقتاً متعهد، روحانیت پاسخگو و نهادهای علمی و فرهنگی، آنچنان کم و نادر بود که تمام فضای فرهنگی و سیاسی و رسانه ای کشور در عرض چند ماه جولانگاه قلم های هار سکولارها و شبهات و سؤالات بیپاسخ اصلاح طلبان شد. اما همین هجمه بهتدریج جبهه ای مقاوم و کارآزموده را در صف جریان اصیل انقلاب بهوجود آورد که علیرغم سرازیر شدن دلارهای کنگرهی امریکا به کیسه های برخی رسانه ها و جنبش های اجتماعی، گفتمان عدالتخواه و خط اصیل امام و ولایت باردیگر زمام امور را در 3 تیر 84 بهدست گرفت.
2. 4 سال با همراهی مثال زدنی مردم، دولت عدالتخواه و خدمتگذار حکمرانی کرد. چند ماه مانده به انتخابات دهم ریاست جمهوری متأسفانه یک خوشبینی عمیق و آرامش خیال کاذب دوستان بهاصطلاح احمدینژادیامان را فراگرفته بود. ماجراهای قبل و بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری هشدار جدی و پیش بینی نشده ای بود به همین خوش خیالی. هرچند رأی 24،5 میلیونی یک نقطهی اتکای قابل قبول به حساب می آید اما زیر پوست این اتفاق، زنگ خطرهای بسیاری نهفته است.
3. اکنون با یک بدنهی اجتماعی معترض مواجهیم که افسانهی تقلب در انتخابات را باور کرده است. اینان هرچند هم محدود به بخشی از محلات مرفه نشین یا حاشیه ای تهران و ساکنین کلان شهرها به حساب بیایند ولی واقع بینانه، واجد نفرت از احمدینژاد و اطرافیان او هستند. اینکه اینان را صرفاً طبقهی بالای شهری و مرفهین منزوی بدانیم، تصور غیرصحیحی است. طبقهی متوسط شهری در گیرودار شعارهای لوکس و روشنفکرانهی سیدمحمد خاتمی، دوم خرداد76 را رقم زدند، اینبار نیز با درصد معتنابهی از این قشر در مواجههی با احمدینژاد روبرو هستیم. دولت نهم با پرداختن صرف به مناطق غیر شهری و نقاط محروم، از این قشر اثرگذار و فزاینده غافل بود. تهران و شهرهای بزرگ با فرآیندهای توسعهی شهری و حرکت به سمت بهرمندی بیش از پیش از مواهب(!) مدرنیته، روزبهروز شاهد زادو ولد و تکثیر اجتماعی طبقهی متوسط خواهد بود. قشری که چندان با سنت ها و ارزش های تعیین کنندهی دینی و انقلابی نسبتی ندارند و بیش از همه با مطالبات و سبک زندگی طبقهی بالادست و مرفهین اقتصادی و روشنفکران متجدد ابراز پیوند و همبستگی می کنند.
رأی 3،5 میلیون نفر در استان تهران به میرحسین موسوی طبق نتایج صندوق های رأی با یک اختلاف معنادار از محلاتی جمع شده است که ساکنین آن را غالباً نوکیسه های اقتصادی، کارمندان ادارات و مهاجرین تشکیل می دهند. احمدینژاد در شهرری، 2 برابر موسوی و موسوی در شمیرانات، 2 برابر احمدینژاد رأی دارند. این نسبت با یک شکاف عمیقتر، میان آرای روستاییان و کلان شهرها موجود است!
4. تاریخ، درس های بسیاری برای ما دارد؛ کلیسای کاتولیک در قرن 15 میلادی، به یکباره با شکلگیری یک طبقهی بورژوا در شهرهای ایتالیا مواجه شد که بهطور شگفت آوری از تقیدات و پرهیزهای کشیش ها منزجر بودند. اسناد تاریخی هنوز در تحلیل علت این انزجار فزاینده ساکتاند. با بازخوانی هایی که صورت گرفته، اثر ماجراهای تفتیش عقاید و تصلب در برابر کشفیات علمی و سختگیریهای دینی کلیسا نیز اکنون چندان این انزجار و رویگردانی را توجیه و تبیین نمی کنند. آنچه مسلم است اینکه کلیسای کاتولیک در حفظ مخاطبان خود دچار بحران بی کفایتی و ضعف بود. برخی از کشیش ها ترجیح دادند به همان روستاییان دیندار بپردازند و از جذب بورژواها منصرف شدند. اما تاریخ نشان می دهد که تنها در عرض کمتر از 150 سال، بورژواها به عنوان طبقهی نوکیسهی جدید و قشر متوسط، تعیین کنندهی جریان های سیاسی و فرهنگی شدند و حاکمیت کلیسایی را با همهی تلاش های مذبوحانهاش برای حفظ خویش به تاریخ سپردند.
5. طبقهی متوسط شهری می تواند در آینده ای نزدیک، نتایج انتخابات را تغییر دهد. پیام 22 خرداد، بیش از آنکه اسکات خصم باشد و بنا بر احساس هیجانیامان، مشت محکمی بر دهان استکبار و همدستان داخلیاشان دانسته شود، هشداری جدی است در باب رشد یک طبقهی متوسط که دچار ضعف هویتی و فرهنگی است و بیش از همه، مخاطب التزامات سکولار عالم مدرن است. امریکا و انگلستان هرگاه اراده کنند، خواهند توانست از طریق رسانهها اینان را متشکل کنند و هیجانات غربگرایانهاشان را برانگیزند.
رویهی شهری کردن روستاها در دولت نهم، بدون توجه به معضل هویتی این طبقه، چاهی است که «گفتمان سیاسی» اصولگرای عدالتخواه خودش حفر کرده و خود در آن سقوط خواهد کرد. گفتم «گفتمان سیاسی» چراکه بی تردید نوک هجمهی این نوشتار به بی توجهی فرهنگی دولت نهم در ساماندهی هویتی و فرهنگی به وضع کشور است. همین ضعف است که باعث شده برخی نخبگان، توجه به محرومان را در این دولت بهجای آنکه بازگشت به اصول اسلامی و انقلابی بدانند، نوعی حرکت کمونیستی ارزیابی کنند. پیام انتخابات 22 خرداد 88، بیش از همه ناظر بر توجه بیش از پیش به دانشگاه ها و مراکز آموزشی، ساماندهی به اوضاع رسانه ها، توجه به مدیریت بومی و اسلامی، پرهیز از الگوهای تکنوکرات در عرصهی مدیریت و برخورد جدی و بدون رودربایستی با نهادهای متصدی استحالهی فرهنگی در درون نظام است.