سینما زبان نشانه هاست و سالهاست که تلاش می کند با زبان نشانه ها با مردم صحبت کند و نقادان هم با تحلیل اینکه مثلا تکرار رنگ قرمز در فیلم به این معناست و رنگ سیاه به معنای دیگر و فلان تصویر نمادی است برای چیز دیگر، به بررسی سینما می پردازند. اما در این فیلم مسیری که با اخراجی های3 و پایان نامه شروع شده بود با فیلمنامه و کارگردانی بسیار قویتری ادامه پیدا می کند. می توان این مسیر را ژانری جدید در سینما دانست: «ژانر صراحت». یعنی کارگردان آنقدر به پیام خود و عمومی بودن آن اطمینان دارد که دیگر لازم نیست پیامش را در بین دهها نشانه پنهان کند و از گفتن پیام خویش نه خجالت می کشد و نه واهمه دارد والبته آنقدر هنر دارد که از نشانه ها هم به خوبی استفاده کند تا فیلمش شعاری و مصنوعی نشود. فیلم هرچند حاوی یک پیام سیاسی صریح و شفاف است اما ابدا به یک بیانیه سیاسی تبدیل نمی شود بلکه همه مولفه های یک فیلم سینمایی حرفه ای را دارد: داستانی جذاب و دراماتیک، هماهنگی فوق العاده تصویر و موسیقی، کارگردانی حرفه ای، بازیگری مناسب...
از سوی دیگر علی رغم موضوع صددرصد سیاسی، فیلم به دام بازی های سیاسی و جانبداری از سیاستمداران نمی افتد. از هیچ سیاستمداری دفاع نمی کند و ضمن دفاع تمام قد از انقلاب، بیخودی وقت خود را صرف حمله به پادوهایی چون موسوی و کروبی نیز نمیکند و مستقیما به سراغ دشمنان سی ساله نظام می رود. چنین کاری عملا یک زمین بازی بسیار ظریف برای شناخت آدم ها طراحی میکند. آنانی که به مقابله با فیلم برمی خیزند بهانه ندارند که ما از رأی خود به موسوی و کروبی دفاع می کنیم بلکه به راحتی نشان خواهند داد که به علت وابستگی به استعمار پیر دفاع از او را وظیفه خود می دانند و حمله طالبی به انگلستان آنان را برآشفته نموده است. به این ترتیب طالبی «چوب برداشته» تا «گربهی دزد» خودش را نشان بدهد!
از نقاط قوت فیلم این است که برای بیان نگاه خود به جریانی که مدتها همه جامعه را درگیر خود کرده بود و هر کس برای خود در آن نقشی داشت، روی نقطهای دست می گذارد که برای همه مبهم و پشت پرده محسوب میشده و در عین حال به همه آنها ربط مستقیم داشته است. جاسوسان بیگانه، وزارت اطلاعات، دوربین هایی که در سرتاسر شهر رفتار مردم را در مرکزی پنهانی رصد میکنند و آدم هایی که در چنین مراکزی تصمیم میگیرند که پیامک ها را قطع کنیم و به فلان جا پلیس ضد شورش بفرستیم و از این قبیل مسائل. دانستن پشت پرده ها، شناختن آدم های پشت پرده و شنیدن خبرهای محرمانه همیشه جذاب هستندو مخاطب را به دنبال خود می کشانند و این از هوشمندی نویسنده است که برای بیان یک پیام جنجالی که می توانست حاشیههای فراوانی داشته باشد، چنین داستانی را انتخاب می کند.
نقطه قوت دیگر فیلم در فیلمنامه فوق العاده آن می باشد. داستان های فرعی فراوانی در دل داستان اصلی قرار دارند اما آنچنان هنرمندانه کنار هم قرار گرفته اند که هیچ کدام داستان اصلی را منحرف نمی کنند بلکه به داستان اصلی کمک هم می کنند. مثلا ماجرای بمب گذاری در هواپیمای خاتمی، حمله به پایگاه مقداد، اختلافات خانوادگی در مسأله انتخابات، آقازادههای لندن نشین، قتل نداآقاسلطان، اتحاد همه گروههای ضد انقلاب با یکدیگر در وقایع پس از انتخابات، نفوذیهای دشمن در وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی و... هر کدام به تنهایی میتوانست موضوع چندین فیلم سینمایی قرار بگیرد اما فیلمنامه آنقدر با ظرافت نوشته شده که این موضوعات پراکنده و پرشمار مخاطب را گیج نمیکند و داستان اصلی هم ضربهای نمیخورد. مثلا در همان چند دقیقهای که به ماجرای حمله به پایگاه مقداد میپردازد تلاش میکند همه ماجرا از برنامه ریزی دشمن تا کشته شدن برخی افراد در این ماجرا و مظلومیت بسیجیان را نشان بدهد و از آنان در برابر هجمه های فراوانی که علیهشان شده است دفاع نماید. و انصافا در این کار بسیار موفق بوده است. یعنی نه به داستان اصلی فیلم ضربهای میزند و نه ماجرای حمله به پایگاه مقداد را در میانه راه رها کرده و مخاطب را سرگردان می کند.
در نگاه به مسأله زن و خانواده به خوبی تمایز میان یک خانواده ایرانی را با خانواده کسانی که دل در گرو غرب دارند را نشان میدهد. خانواده ایرانی، به انقلاب شهید تقدیم کرده اند، با یکدیگر صمیمی هستند، احترام بزرگ و کوچک برایشان اهمیت دارد و وقتی مشکلی برای یکی از اعضای خانواده پیش میآید به یکباره همه اختلافات خود را به کناری گذاشته و به فریاد او میرسند. اما خانواده ضدانقلاب، خانواده ای است از هم پاشیده که هر کدام از اعضا دل در گرو گروه یا گروهکی دارند و قلادههایشان در دست سازمان های بالادستی شان میباشد. احترامی بین اعضای خانواده برقرار نیست و نهایت کارشان هم به کارکردن در گاوداری ختم میشود. در تفکر خانواده انقلاب، زن نقش مادری و زنانه دارد اما در سوی دیگر میدان، همه ویژگی های روحی زن نادیده انگاشته میشود، نقش جاسوسی و آدمکشی بر عهدهاش گذارند و عملا او را به یک «مرد بدون سبیل» تبدیل میکنند. هیچ گونه حیا و حرمت محرم و نامحرمی در روابطشان نیست و بسیار جالب است که پوشش خانواده ایرانی چادر است و پوشش اینان غیر از آن و این از موارد معدود در سینمای ایران است که چادری ها نقش مثبت دارند و غیرچادری ها نقش منفی!
از دیگر ویژگی های مثبت فیلم موسیقی فوق العاده اثرگذار آن می باشد. موسیقی، همراهی کاملی با داستان فیلم دارد و به خوبی اوج می گیرد و به خوبی در زمینه فیلم قرار می گیرد. فراز و فرودهای مناسبی دارد و تکرارهایش بسیار مناسب و به جا هستند و تکرار موسیقی به معنای تکرار پیام تلقی می گردد.
نکته دیگر آنکه فیلم بسیار هنرمندانه داستانش را ادامه دار نگه می دارد و از پایان دادن آن اجتناب می کند. نه ماجرای نفودی های دشمن در وزارت اطلاعات تمام می شود و نه ماجرای ورود عوامل بیگانه به کشور و نه ماجرای برنامه ریزی های گسترده دشمن علیه انقلاب. به مخاطب می گوید که تصور نکن دشمن با یک شکست عقب نشینی کرد، نه! او با تعداد بیشتری از عواملش برنامه های جدیدتری در دست دارد و می خواهد با اختلاف افکنی و برنامه های دراز مدت، انقلاب ما را به شکست برساند و تو ای هم وطن تمام کینه و دشمنیات را به سمت دشمن واقعی ات هدف بگیر و از او غافل نشو.
و در نهایت همه نفرت خود را به سوی دشمن بیگانه هدف می گیرد و همین مردمی که دارای اختلاف بودند را به تظاهرات دربرابر سفارت انگلستان می برد و آغوش انقلاب را برای بازگشت فریب خوردگان باز نشان می دهد.
همه این موارد دست به دست هم می دهند که بتوانیم استقبال گسترده مخاطبان از این فیلم را پیش بینی کنیم و مهم تر از فروش فوق العاده و تاریخی، ببینیم که سینما می تواند ابزاری موثر و کارآمد برای بصیرت افزایی جامعه باشد.
*
سخنی با کارگردان
اگر فیلم را تقدیم ایرانی ها و فزرندان انقلاب اسلامی کرده بودی تلاش می کردم بیشترین میزان تشکر و قدردانیای که بلد بودم را تقدیمت بکنم اما حالا که کار را تقدیم بانوی دو عالم نموده ای، طبیعتا تقدیر و اجرت هم بر عهده خود ایشان است و ما را در این اعلی علیین یارای سخن نیست.
اما بدان حالا که چنین کردهای، قطعا ولایت ستیزان و میراث خواران رضا قلدر، قلادههای سگهای هارشان را باز خواهند کرد و آنان را به هرجایی که رد پایی از تو و اثر ارزشمندت باشد خواهند فرستاد. این دیکتاتورهای بی منطق به آتش زدن درب منزل و مسمار و فدک اکتفا نخواهند کرد و تلاش می کنند حتی نامت را نیز از صفحه تاریخ حذف کنند. پس منتظر باش تا مانع از اکران فیلمت بشوند، اگر اکران شد سینماها از پخش آن امتناع کنند، اگر پخش شد مردم را از رفتن به سینما منع کنند و اگر مردم هم به سینما رفتند به شیوه های مختلف حضورشان را انکار کنند و اگر فروش فیلم آنقدر بالا رفت که نتوانستند پنهانش کنند ارزش هنری فیلم را زیر سوال ببرند و اگر... خلاصه از هیچ کارشکنی ای دریغ نخواهند کرد.
حالا که اجر و جایزه ات به دست آن بانوی بزرگوار افتاده است باید بدانی جایزه های بین المللی و کلمن بولوف ها نیز به تو نخواهد رسید
نمی دانم مسئولین سینمایی کشور در کدام سوی میدان قرار خواهند گرفت و آن چه در سالن برج میلاد رخ داد را تکرار خواهند کرد یا نه اما امیدوارم داستان فیلم بعدی ات درمورد نفوذی های دشمن در وزارت ارشاد نباشد!