با مدعی مگویید، اسرار عشق و مستی
زیرا که طعم ساندیس، شهد است راستی راستی!
ای کاش میر میدید، انبوه عاشقان را
جانباز شیمیایی، با شیخ گفت: «جانا!
دندان گرگها را، هر کودکی ببیند
عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید
اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟
یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند
گویی ولی شناسان، رفتند از این ولایت
خط امام گم گشت، زین کارگاه هستی
آن روز دیده بودم، این فتنه ها که برخاست
این عشق دست طوفان، خواهد سپردت ای میر!
با اجازه از حضرت حافظ
محمد صادق باطنی
15 دی 1388