سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/5/28
12:20 عصر

ناخودبودگی و خودبودگی

بدست عبدالحمید بیات در دسته

عطاءالله بیگدلی

1-روزگار ما روزگاری بس عجیب است. اسامی کارگزار دوره در طول حوالت این جهانی بشر، اسامی بدیع و تازه‌ایی هستند که البته نوید بخش تجلیات نوینی نیز هستند. اسامی مبارکی که در نهایت تضاد و ناهم‌خوانی به سر می‌برند؛ این حوالت و پیوند بالایی و اثیری شیعیان در ظلمات آخرالزمان است تا در تضاد و بلکه در تناقض بزیند و سرانجام آب حیات و نور ولایت را در همین ظلمات بجویند و سرانجام وٍِلایت و وَلایت را به هم بپیوندند و «ولی» را «والی» نمایند. روزگار ما اما روزگار ابهام و شفافیت است. ابهام هایی بی‌شمار و شفافیت‌هایی وجدآور؛ هرچه عدم شفافیت و گرد و خاک ملال آور است؛ وضوح بهجت انگیز است و چه زیبا است که در روزگار ما وضوح از دل ابهام بیرون می‌آید. «ابهام در فضا» و «شفافیت در افراد». امتحاناتی با سؤالاتی به سختی مبهم و البته نتایجی به روشنی واضح و نمراتی گویا.

2-روزگار ما روزگار امتحان و فتنه است. امتحان سخت ولی نتایج آن هرچه باشد؛ در سطحی؛ شیرین است. شیعیان باید در روزگار غیبت به انواع بلاها آزمایش شوند تا خالصان این گروه اندک و شرذمه قلیله شناخته شوند تا خدا آن‌ها را بشناسد به علم تفصیلی خویش؛ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ؛ و البته تا مردودین این امتحان ادعاهای بی‌جا نکنند و خود در هنگام دعا برای فرج انصاف بدهند که تاب و توان سختی و ابهام و فتنه حضور او را ندارند و به دروغ دعا می‌کنند. ان الانسان علی نفسه بصیره. شفافیت برای خود و برای دیگران و چه خوب است که تا بلا نباشد شفافیت نیست. ابهام و شفافیت.

3-روزگار ما روزگار التقاط است. حق و باطل هماره در هم آمیخته است؛ چه باطل محض عدم است و حق محض اکنون زودهنگام؛ «وقت»، وقتٍ التقاط است. التقاط می‌فریبد. هرچند التقاط سرنوشت روزگار ما است اما مانع آن نیست که نسبت به آن تذکر داده نشود. ما باید به آنان که باطل در لباس حق می‌پوشانند، تذکر دهیم که سرنوشتی شوم بر آنان حاکم است در دنیا و آخرت. «حوالت تاریخی»، مانع «وظیفه تاریخی» نیست.

4-یکی از این روزنامه‌هایی که هیچ اعتمادی به آن نیست؛ با روشنفکری گفت‌گو کرده بود و در مورد جنبش سبز و چرایی محدود بودن آن به بخش‌هایی از تهران سؤالی پرسیده بود و روشنفکر پاسخی بس نیکو گفته بود. او پاسخ داد «جنبش سبز، جنبشی مدرن است و آنانی دل به آن بسته‌اند که مدرن بودن را می‌پرستند. و با سنت نسبتی ندارند و معلوم است که اینان نوبورژواهای بالاشهری تهران هستند» و چه پاسخ درخور و درستی! چرا آنان که رهبری این حرکت را بردوش دارند، خود را در مورد ماهیت آن به نادانی می‌زنند و لباس سنت‌گرایی و دین داری بر آن می‌پوشانند و چرا آنان «خود» نیستند؛ حتی آنان حاضر نیستند که به صحنه‌هایی که به وجود می‌آید؛ از این همه التقاط و ناخودبودگی؛ بخندند؛ مرور کنید شعارها و صحنه‌ها را؛ صحنه نماز خواندن خواهران و برادران را در نماز جمعه؛ صحنه ختم قرآن گرفتن برای «شهدای عزیز»! را؛ صحنه الله اکبر گفتن‌ها را؛ صحنه... به گمانم اگر آنان خود بودند و به جای «الله اکبر»، واقعاً منظور خود را می‌گفتند و بر جمهوری اسلامی نفرین مرگ می‌سرودند، عذابی سهل‌تر بر آنان رانده می‌شد. اکنون این جماعت؛ که ابایی ندارم اگر یک میلیون نفر هم باشند؛ یا هرچه بیشتر؛ آنان را تقلیل دهم؛ هر چند نفر که هستند؛ علاوه بر مخالفت با تنها حکومت شیعی که دست‌رنج هزار سال خون دل خوردن شیعیان خالص امامیه است؛ گناه التقاط را نیز بر دوش گرفتند؛ «بازی کردن» با همه چیز، با «الله اکبر»، با «یاحسین»، با نماز جمعه‌ و با حاکم عدل، بازی‌هایی خطرناک است و چه بازنده های جالبی این بازی‌ها دارد. بسیاری از «خواص» و «عوام» مردود شدند زیرا «ناخود» بودند؛ خداحافظ خیلی از خواص!

5-ما چقدر باید استدلال و سخن می‌گفتیم تا احقاد بدریه و حنینیه بعضی‌ها رو بیاید و به جای سید علی، «آقایی» دیگر برگزینند و به او نامه بنویسند و از او چاره مملکت بخواهند؛ چه میزان هزینه لازم بود تا تنفیذ، پاک و خالی از «اغیار» باشد، تا چه میزان بازی‌ها باید پیچیده و غبار آلود و فضا ابهام انگیز و امتحان سخت و التقاط حاکم می‌شد تا به این «روشنی» آقایان هنگامه تنفیذی که مجلسی سنگین و محترم بود؛ بروند شمال و در خانه‌ها انگشت غیظ و خشم بجوند و حتی از باب سیاست‌مداری و سیاست‌بازی هم دیگر نتوانند لبخندهایی دیپلماتیک و مردم فریب بزنند و در مجالس هم‌دوش و همراه باشند. بسیاری از خواص مردود شدند زیرا «خود» بودند.

خداوندا تو را برای این همه ابهام و این همه شفافیت برای این همه «ناخودبودگی» و این همه «خودبودگی» سپاس‌گزاریم...