پايگاه مقداد مسجد لولاگر مسجد علي شهيد غلام كبيري ماندن توي پايگاه بسيج به همراه د تا بچه 13 ساله جهت جلوگيري از هجوم اوباش و لرزيدن تمام بدن از ترس چون تنها سلاحت يك باتوم زپرتي است با يك كپسول آتش نشاني كه معلوم نيست اصلاً كار ميكند يا نه . . . بدن هاي خورد شده دوستان سنگ قبرهاي شكسته شهداي بسيجي اغتشاشات اخير و خانواده هاي شهيدي كه روز و شب با تلفن تهديد ميشوند و احمدي نژاد كه حرامزاده است و لابد من هم بايد يقه ننه بابايم را بچسبم كه. . . تو رو خدا تو ديگه نمك رو زخممون نپاش . . به اندازه كافي زخم زبون شنيديم ديگه ذكر مصيبت ميكني كه چي بشه؟
آخرين افاضات حضرات را هم دو روز قبل شنيدم:
بسيجي هاي گير افتاده در مسجد لولاگر را با هليكوپتر از آنجا نجات دادند!!! حالا اين هليكوپتر از چه مدلي بوده نميدانم ولي به يقين اصلاً چيزي به نام پروانه نداشته! چون اگر داشت حتماً به گلدسته هاي كوچك مسجد ميخورد و وزن هم نداشته است وگرنه ساختمان كهنه مسجد تحمل وزن يك كولر را هم به زور دارد.
.
بابا بي خيال . . . بذار همون خٌل خٌلَك بازيامو در بيارم خوش باشم.
مطلبت را در بخش پيوندهاي روزانه درج ميكنم اگر راضي هستي كه هيچ اما اگر راضي نيستي سعي كن راضي شوي چون خواهي نخواهي مطلبت را نقل ميكن
يا علي