سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/10/15
7:42 عصر

مسئولین در تشیع جنازه من نیایند!

بدست عبدالحمید بیات در دسته

متن زیر کار محمد صادق شهبازی برای مرحوم حاجی بخشی است که احتمالا همه دوستان هر دوی آنها را می شناسند.

1. انقلاب اسلامی با هویت فرهنگی و دینی و مردمی خود، رویدادهای رسانه ای و چهره های منحصر ب فرد خویش را آفرید. رویدادهای انقلاب با آفرینش لحظات و صحنه های غیر رایج (مثل حضور سیاسی زنان محجبه در صحنه، مبارزه ی مسالمت آمیز مردمی و... )، حرکت بر خلاف مسیر رسانه های قوی، استفاده ز خلل و فرج رسانه های قوی و رساندن پیام خود از دل منازعات رسانه ها و از همه مهم تر استفاده از رسانه های ضعیف به صورت گسترده و مردمی در مقابل رسانه های قوی و خلق رسانه های مردمی توانست پیام خود را در داخل کشور به مردم رسانده و حتی در خارج از مرزها نیز افکار عمومی را مخاطب قرار دهد. این تغییرات نه تنها عرصه ی سیاسی که عرصه ی علمی را نیز در نوردید و طرح انقلاب کاستی (نوارهای کاست اعلامیه امام و اعلامیه ها در مقابل رسانه های فراگیر و قوی مثل صدا و سیما و مطبوعات و سینما). و مکتب مبادله معنا به جای مکتب انتقال پیام را در پی داشت. یکی از این موارد ظهور چهره هایی بود که به دلیل ویژگی های غیر رایج و منحصر به فرد و نیز اقدامات خودشان که مبتنی بر فضای فرهنگی و دینی و مردمی انقلاب سامان می بافت، خود به صورت رسانه عمل کرده و حامل پیام می شدند.

2. بی شک، یکی از نمونه های آرمانی (ideal type) این افراد، رزمنده ی فرتوت ذبیح الله بخشی بود که به «حاجی بخشی» مشهور شد، پدر دو شهید و برادر یک شهید که شادابی در عین فرتوتی، و حضور در هیئت بسیجی با آن شرایط، تکرار شعارهای انقلابی واداشتن جمعیت به تکرار آن ها، روحیه دادن به رزمندگان و مردم در هیئت انسان انقلاب اسلامی (بسیجی) و ارتباط برقرار کردن با آن ها با شعار و پخش شکلات و بیسکوییت و... که در تهییج رزمندگان حتی در شرایط سخت موثر واقع شد. این روحیه دادن که حتی در شرایط شهادت فرزندش در جبهه با توزیع شکلات ادامه داشت، یا در اقدامی نمادین تلاش برای خاموش کردن ماشین حاوی داماد خود که به وسیله ی دشمن منفجر شده بود با پتو و... آن قدر مهم بود که حتی ارتش عراق برای سر او جایزه تعیین کرد و حتی در سال آخر جنگ تلاش کرد برای مقابله با ایران به بازتولید نمونه هایی از جنس حاجی بخشی اقدام کند که ناموفق ماند.



3. این رسانه علاوه بر جبهه، در پشت جبهه نیز حامل پیام بود، تلاش برای شکستن فضای دور از جبهه ی شهر، تکرار شعارهای انقلابی در شهر، حاضر کردن بچه های حزب اللهی در سال 64 و 67 در شهر و کلید زدن امر به معروف و مقابله با سلطنت طلبان و وضعیت بد فرهنگی شهر با حضور خود، انجام رویدادهای رسانه ای غیر معمول مثل برگزاری نماز جماعت در میدان ولی عصر (که به دستگیری او و مسعود ده نمکی و خیل کثیری از رزمندگان حتی تیراندازی به آنان از جانب حافظان نظم منتهی شد) و ... این فضا را ادامه داد که در سال های بعد از جنگ نیز تدوام داشت.

4. حاجی بخشی رسانه و نماد نسل جنگ بود که تلاش می کرد تا ضمن گره زدن همه چیز حتی سال های زندگی خود به دفاع مقدس (که به صورت نمونه در پاسخ از سؤال از سنش همیشه آن را 18 سال و 2 ماه اعلام می کرد که سال های سن پسر شهیدش بود) جنگ را از نوستالژی به مسئله ای عینی و تکلیف آور برای لحظه های امروز انقلاب تداوم دهد. حضور در آیین های انقلابی و راهپیمایی ها، کلید زدن و شرکت در اقدامات انقلابی مثل اعتراض به وزارت خانه ها و صدا و سیما (بخشی چون نماد بسیج و مقاومت به حساب می آمد با حضور خود وزرای وقت کشور و... را به مجوز دادن به تجمعات عدالت خواهانه و اعتراضی و مستقل حزب الله مجبور می کرد و حضور او موجب شکل گرفتن بسیاری از حرکت های انقلابی و حضور مردم و حزب الله می شد) و از همه مهم تر اقدام حاجی بخشی در مقابله با جناح های سیاسی کشور (مخالفت توسلی نماینده ی جناح چپ و اصلاح طلبان با او و درگیری وی با ناطق نوری نماد جناح راست(اصول گرایان) و دستگیری او و تعداد بسیاری از رزمندگان به دستور ناطق نوری نیز ساماندهی تجمعات اعتراضی به عملکرد دولت سازندگی و اصلاحات در زمان تقدیس آن ها از جانب جناح های سیاسی به همراه بعضی از فعالین سیاسی) و کاندیداتوری در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ضمن علم به رد صلاحیت صورت می گرفت، وی در پاسخ به پرسش از چرایی این اقدام گفت: «(کاندیدا شدن را) در آن موقع، تکلیف دانستم. همه حرف می زدند تریبون داشتند جز رزمنده ها و فقرا و... من آمدم خودم را قربانی کنم، کاندیدا شدم به این خاطر که برادرانی که دکترا دارند آن ها بیایند جلو و آن ها تشویق شوند... مجلس کاری نداشتم. می خواستم بروم مجلس بلال بفروشم!؟ می خواست بروم داد بزنم سر این مسئولین، سر کسانی که به این مجلس می روند و از دوش آن ها بالا می روند».



وی با درک ضرورت کار رسانه ای حتی پی گیری گرفتن کانالی از صدا و سیما برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بود و حتی اعلام آمادگی پرداخت هزینه های ان که با مقابله ی رییس وقت صدا و سیما محمد هاشمی که ما از شما حزب اللهی تریم مواجه شد. او حتی به دنبال ارائه ی پیام ناراضی بودن از وضعیت آشفته ی سیاسی کشور و عدم پی گیری آرمان های امام و رهبری از جانب مسئولین از جناح ها و بخش های مختلف بود و به همین دلیل متعدد تاکید می کرد «به مسئولین بگویید در تشیع جنازه ی من شرکت نکنند».

5. این رسانه ی انسانی که با مخاطب قرار دادن عموم مردم و لایه های فرودست جامعه به دلیل بی آلایشی و پرهیز از رویه های غلط علی رغم موج تهمت و تخریب و ادعای به آلاف و الوف رسیدن و ساماندهی حرکت های افراطی از جانب ضد انقلاب و رسانه های زنجیره ای و حتی تخریب به وسیله ی صدا و سیما به وسیله ی تمسخر کاندیداتوری وی، توانست با اقشار مختلف اجتماعی حتی بعضی جریان های روشن فکری تماس موفق برقرارند و با این مخاطب محوری پیام خویش را منتقل کند. علاوه بر بچه های جنوب شهر و رزمندگان و مردم عادی و اقشار فرودست که حاجی بخشی را به عناوین نماد مقاومت و ایثار و مردمی بودن انقلاب می دیدند، حتی مرحوم کاوه گلستان خبرنگار روزنامه های اصلاح طلب و رسانه های بیگانه (که در نهایت به عنوان خبرنگار رویترز جان خود را در حمله ی آمریکا به عراق از دست داد) در مورد او به این مضمون گفت که من این جریان حزب الله را در کشور قبول دارم حاجی بخشی از روی اخلاص و حرف مردم فرودست جامعه را می زند.



6. مهم ترین ویژگی این رسانه ی مردمی، انسانی بودن آن است. یعنی در این رسانه عنصر انسانی و سبک زندگی او حتی بدون رسانه های فراگیر و قوی به انتقال پیام می انجامد. پیامی که فطرت انسان ها را خطاب قرار می دهد و بیشتر در قالب ارتباطات چهره به چهره و حتی از درون رسانه های ضعیف و قوی به مبادله ی معنامی پردازد. رقت قلب و روح لطیف حاجی بخشی و احساسات پاک او در کنار ان وجهه ی انقلابی سزش ناپذیر، چهره ی دیگری از او می ساخت که چه بسا جا دارد رسانه های فراگیر ما به مطالعه و ترویج آن بپردازند. بی شک، او رسانه ای از جنس خود انقلاب اسلامی بود که مبتنی بر انتقال انسانی و چهره به چهره ی پیام و شعارهای اولیه ی انقلاب شکل می گرفت و مهم ترین کارکرد و پیام آن ایجاد انگیزش کنش انقلابی و دینی در مخاطب، یا حداقل گذاشتن علامت سؤال هایی در ذهن او بود.
* * *
بعد التحریر: پیرمرد را از زمانی که خیلی کوچک بودم در نماز جمعه و راهپیمایی ها خوب یادم هست، با لباس پلنگی و سر بند و سیمینوف، بیسکوییت پخش می کرد و شعار می داد و همه تکرار می کردند. «ما شاء الله حزب الله» بزرگ تر که شدم مستندهای جنگ و روزنامه ها مرا با حاجی بخشی آشناتر کرد؛ و موج تهمت و تخریب های علیه حزب الله و شخص او بیشتر و بیشتر. بعدها هم که وارد فعالیت های انقلابی شدیم، گاهی او و گاهی شیخ مصطفی رهنما میان ما می آمدند و با همان شور جوانی شعار می دادند و ما هم تکرار می کردیم. کاندید شدن او در انتخابات و تلاش تلویزیون برای تمسخر او که به پای ان اشک ریختیم و...همه و همه از او برای ما خاطره ها آفرید. بار ماقبل آخر که او را دیدم سیزدهم آبان بود و بچه ها دستش را بوسیدند و او هم توصیه کرد که درسمان را خوب بخوانم و بار آخر روز قدس 1389 به شوخی گفتم ماشاالله حاجی بخشی و او هم برای ما شعار داد و با خیل کثیری از مردم تکرار کردیم. این چند ماه به مناسبت های مختلفی در ذهنم آمده بود، با بچه ها برویم عیادتش، اما نشد. صبح که پیامک شهادتش رسید، یکه خوردم..... او برای حزب الله هم پدر بود هم رسانه...و حزب الله دوباره یتیم شد


90/2/8
11:38 صبح

مرثیه ای برای حضرت زهرا سلام الله علیها

بدست عبدالحمید بیات در دسته

 

مرثیه ای از قاسم صرافان در مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها تقدیم می شود
مرثیه‌ای با حافظ
 
سیلی آن روز به رویت چه غریبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»
یک کبوتر وسط شعله تقلا می‌کرد 
«جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»
رسم این است که پروانه در آتش باشد
«عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد»
با گل و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد؟
«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»
کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»
آه! هجده گل از آن باغ نچیدیم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسیدیم و برفت»
تا در این خانه گُلِ خنده‌ی زهرایم بود
«من ملَک بودم و فردوس برین جایم بود»
عمر کوتاه تو گنجایش دنیا را بس
«وین اشارت ز جهان گذران ما را بس»
خانه دوست کجا؟ صحن سپیدار کجاست؟
«ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟»
 
التماس دعا

89/7/16
5:16 عصر

ما جمله نمودیم به سوی حَرَمَت رو / از عشق تو در قلب و دل ما شَر

بدست عبدالحمید بیات در دسته امام رضا(علیه السلام)، حضرت معصومه(سلام الله علیها)، مشهد، قم، نسیم شمال، شعر

دلم برای امام غریب، خیلی خیلی تنگ شده... منتظریم امام رئوفمان اذن زیارت بدهند.
تولدشان و تولد خواهرشان -حضرت معصومه(س)- را از عمق وجود به مادر مظلومه شان، بانوی دوعالم، حضرت صدیقه کبری(س) تبریک و تحنیت عرض می کنم.
این هم شعری از نسیم شمال برای حضرت شمس الشموس
دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد 
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد 
چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد 
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد : 
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد 

این قبر غریبُ الغُرَبا ، خسرو طوس است 
این قبر مُعین الضعفا ، شمس شموس است 
خاک در او مَلجإ ارواح و نفوس است 
باید ز ره صدق بر این خاک در افتاد 
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد 

حوران بهشتی زده اندر حرمش صف 
خیل مَلَک از نور طبقها همه بر کف 
شاهان به ادب در حرمش گشته مُشَرّف 
اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد 
با آل علی هر که درافتاد، ور افتاد 

اولاد علی شافع یوم عَرَصاتند 
دارای مقامات رفیعُ الدرجاتند 
در روز قیامت همه اسباب نجاتند 
ای وای بر آن کس که به این آل در افتاد 
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد 

کام و دهن از نام علی یافت حلاوت 
گل در چمن از نام علی یافت طراوت 
هر کس که به این سلسله بنمود عداوت 
در روز جزا جایگهش در سقر افتاد 
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد 

هر کس که به این سلسله ی پاک جفا کرد 
بد کرد و نفهمید وغلط کرد وخطا کرد 
دیدی که یزید از ستم و کینه چه ها کرد 
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد 
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد 

ای قبله ی هفتم که توئی مظهر یاهو 
ای حجت هشتم که توئی ضامن آهو 
ما جمله نمودیم به سوی حَرَمَت رو 
از عشق تو در قلب و دل ما شَرَر افتاد 
با آل علی هر که درافتاد، ور افتاد



88/5/11
12:17 عصر

حاشیه اى بر بابیگرى جدید

بدست عبدالحمید بیات در دسته انقلاب اسلامی، ولایت فقیه، بابیگری، انگلیس

شاهراه ظهور یا در پشتى؟
وحید جلیلى
تشیع با اشاره معصومین علیهم السلام از همان ابتدا بر گرد عالمان عامل و محدثان صادق شکل گرفت و در دوره غیبت صغرى وکبرى فهم فقیهانه در کنار صیانت نفس و شجاعت براى حفظ دین معیارهاى اصلى خط امامت اعلام گردید. (من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه...)

ولایت اگرچه در برخى دیگر از نحله هاى اسلامى نیز (با تعاریف معنوى خاص) به شکل پررنگ مورد توجه بود اما از آنجا که صرفاً بر دریافت هاى شهودى و بسترهاى معنوى متکى شد نه ازامکان اثبات و ترویج و نقد استدلالى برخوردار بود و نه رخنه مدعیان دروغین و معنوى نمایان کورباطن در آن چاره اى داشت. از مهم ترین ویژگى هاى جریان معنویت منهاى فقاهت، شعبه شعبه شدن پیاپى و شکل گیرى فرقه هاى باطنى بسیار متنوع و متکثر است. در حالى که امامت شیعى معنویت را در بسترى اجتماعى و براى شکل گیرى نظام اجتماعى- سیاسى هدایت مى کند و حاصل تجربه هاى معنوى فردى را برگرد فهمى فقیهانه و مستدل متحد کرده و به حرکتى هدفمند و اجتماعى مى کشاند. اقطاب معنوى بیرون از دایره تشیع حداکثر به حلقه هایى محدود و جمعى (ونه اجتماعى) مى انجامد که چه بسا رقابت هاى آشکار ونهان نیز بر سر مریدیابى و مرادبازى با هم دارند. از امتیازات تشیع همین «جمع» فقاهتى بین معنویت و عدالت (وفرد و جامعه) است.

***

اگرچه طى قرون هیچ گاه شمع مکتب «جمع » فرو نمرده بود، سرانجام با عبور از گردنه هاى بسیار در طلیعه قرن پانزدهم هجرى با محوریت «فقیهى عارف و مجاهد» در چارچوب نظام ولایت فقیه به صورت بندى محکم و دقیق خود رسید. رخنه در این منظومه معرفتى- معنوى- اجتماعى ممکن نیست جز به برهم زدن توازن در اجزاى این مجموعه. در هفته هاى اخیر انواع تلاش ها براى رخنه در این منظومه و متلاشى کردن آن را شاهد بودیم. از کسانى که در رداى مرجعیت فقهى به استفتائات بى بى سى پاسخ مى گفتند تا جیره خواران ملکه اعظم را از بلاتکلیفى شرعى به در آورند تا آنها که خود را انقلابى و عدالتخواه معرفى مى کردند و جهاد خویش را با همراهى رضا پهلوى و مریم قجر در برابر نظام اسلامى پى مى گرفتند. و در روزهاى اخیر نیز کسانى که با ظاهرى معنوى و زلال! راه هاى میان بر براى رسیدن به امام زمان (عج) را در برابر ولایت فقیه پیشنهاد مى کردند.

***

شاید «بابیت» تاکنون مهم ترین راهکار یا شاهکار بریتانیا براى مقابله با پیشروترین جریان اسلامى یعنى تشیع باشد. انگلیسى ها که نوک پیکان استعمارگرى در منطقه خاورمیانه و شبه قاره بوده اند همواره کوشیده اند تا با شناخت دقیق امتیازات امت اسلامى، آنها را خنثى و در مواردى حتى به ضد خود تبدیل کنند. فتنه بابیت در ایران یکى از بارزترین نمونه هاى مکر و تزویر بریتانیاست که بر مهار اصلى ترین محور و موتور حرکت تشیع یعنى اندیشه امامت و مهدویت متمرکز شده است. على محمد باب مدعى آن بود که درى به خانه امام زمان(عج) کشف کرده است که مى توان به بهانه آن از شاهراه اصلى تشیع خارج شد و زودتر به مقصد رسید. و البته «باب» که در ابتدا قرار بود درى باشد به خانه خورشید، کم کم تونلى شد به پستوهاى کاخ باکینگهام و سرداب هاى کنیسه هاى صهیونیسم. او که قرار بود نزدیک ترین مسیر باشد به مهدى (عج) از قضا دورترین از کار درآمد و بى ربط ترین!

طرفه آنکه انگلیسى ها در مقابل بابیتى که خود تاسیس کرده بودند گروه دیگرى را علم کردند که خود بابیت دیگرى را ترویج مى کرد. انجمن حجتیه که از دشمن ترین دشمنان نایب امام زمان (عج) در احیاى شاهراه تشیع بود نه تاب فقاهت داشت و نه حال جهاد. مهم ترین تکلیف شرعى این بابى هاى جدید(در پوشش مبارزه با بهائیت) خلوت کردن شارع جهاد از طریق فراخوان به درهاى پشتى براى ملاقات با امام زمان بود. رابطه با مهدى (عج)؛ رابطه اى بود فردى و معنوى که از هزارهایش هم حرکتى اجتماعى و سیاسى شکل نمى گرفت و چالشى با طاغوت نتیجه نمى شد. در این رویکرد امام زمان (عج) بزرگ تر و پرشکوه تر و منزه تر از آن بود که نایبى داشته باشد و به جهادى که خود مستقیماً و عیناً فرمانده آشکار و حاضرش نباشد امر کند. مثل آنکه امیرالمؤمنین(ع) مالک را به مصر یا سیدالشهدا(س) مسلم را به کوفه فرستاده باشد و خیل شیعیان بى اعتنا به نایب و نماینده امام هریک به دنبال ذکرى معنوى و حالتى ملکوتى براى ارتباط مستقیم با امام غایب باشند و گمان برند که دیدن روى امام آخرکار و منتهاى کمال است غافل ازآنکه چه بسیار مقربان و نزدیکان و بینندگان و تماشاگران چهره نورانى ائمه که تماشاگر محض ماندند و جهنمى شدند.

***

فتنه بابیت در یکى دو دهه اخیر به مدد صورت موجه و معنوى خود ابعاد تازه اى پیداکرده است. تو گویى جمهورى اسلامى ذاتاً نسبتى با موعود و مهدویت ندارد و گروهى که عمدتاً هم ریشه هاى انجمنى دارند آمده اند تا اند یشه مهدویت را احیا کنند! روش احیاى مهدویت هم آن است که با علم کردن بحث هاى معنوى و به هم بافتن شایعات و شنیده ها، کراماتى براى بعضى اهل معنا که مستقیما از در پشتى به خانه خورشید راه پیدا کرده اند نقل کنیم و اقشار به اصطلاح مذهبى را«فردفرد» به سوى شخص مهدى(عج) ونه آرمان و رسالت او روانه کنیم. نظریه «بابیت» یا «در پشتى» با سوءاستفاده از احساسات محبان اهل بیت به بهانه نشان دادن راه هاى سریع تر و مطمئن تر، نوعى دیندارى و ولایتمدارى اختصاصى را باب مى کند که کم کم به استغنا از مسیر امامت مى انجامد. امامت که قرار بوده محور تجمیع و تراز تجربه هاى فردى براى تسریع در سلوک و حرکت جمعى و اجتماعى و جهانى مؤمنین به سوى جامعه و جهان ایده آل باشد در این رویکرد انحرافى به بهانه اى براى انفراد و انشعاب تبدیل مى شود. امام خمینى با بستن درهاى انحرافى، دروازه بزرگ انتظار را در عصر جدید گشود و شاهراه ظهور را با فهم دقیق و فقیهانه خود از مکتب اهل بیت علیهم السلام و معنویت عمیق عدالتخواهانه اى که از اجداد طاهرینش به ارث برده بود نشان داد. تاریخ معاصر تشیع نشان داده است که صادق ترین و برجسته ترین محبان و پیروان حضرت صاحب الامر تربیت یافتگان «مکتب ولایت فقیه» خمینى اند و جدى ترین دشمنان نایب امام زمان (عج)، مدعیان بابیت در هر دو روایت بهایى گرى و انجمن حجتیه اى آن. اگر کرامت در نگاه آنان در خواب دیدن است و شفا دادن و پیشگویى کردن و جفت شدن کفش پیش پا و... کرامت بزرگ امام خمینى بستن باب «بابى گرى» و گستراندن جبهه اى در اندازه آرمان هاى مهدوى و در افتادن با شیطان بزرگ و به راه انداختن جنگ جهانى فقر و غنا و مستضعفین و مستکبرین است. ولایت فقیه نخواهد گذاشت دستاوردهاى تاریخى تشیع در انقلاب اسلامى دستخوش فتنه هاى جریان ارتجاعى و استعمارى بابى گرى شود.

87/2/13
1:59 عصر

چگونه یک حدیث، اینشتن را شگفت‌زده کرد؟

بدست عبدالحمید بیات در دسته

آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان "دی ارکلارونگ Die Erklarung – به معنای بیانیه" که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کامل‌ترین ومعقول‌ترین دین دانسته است.

این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتاب‌های شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند.


یکی از این حدیث‌ها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می‌کند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند مشاهده می‌کنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است». اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می‌نویسد. اینشتین همچنین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات می‌کند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" می‌داند:


E = M.C2>> M = E :C2


یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا" به تبدیل به ماده و زنده شود.


اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ"حسابی عزیز" یاد کرده است.


اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود.


این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل‌سازی "بنز" و به بهای 3000000دلار از یک عتیقه‌فروش یهودی خریداری کرد.


دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط‌ شناسی رایانه‌ای چک شده و تأیید گشته است.

نقل از:http://emperatooredarya.parsiblog.com/490671.htm


86/11/26
12:56 صبح

آرمان ها فراموش نشوند

بدست عبدالحمید بیات در دسته

امیدوارم همیشه این تابلو در خیابان های تهران به سان پرچم حمایت از انقلاب های اسلام خواهانه مسلمین بدرخشد.

                                                                 


86/10/16
1:31 عصر

قسمتی از دیالوگهای آژانس شیشه ای :

بدست عبدالحمید بیات در دسته

می دونم بد موقعی برا قصه شنیدنه؛
ولی من،می خوام براتون یه قصه بگم.
وقت زیادی ازتون نمی گیرم.
یکی بود،یکی نبود...
یه شهری بود،خوش قد و بالا.
آدمایی داشت،محکم و قرص.
ایام،ایام جشن بود؛جشن غیرت.
همه تو اوج شادی بودن که یه هو یه غول حمله کرد به این جشن.
اون غول،غول گشنه ای بود که می خواست کلی از این شهرو ببلعه.
همه نگرون شدن؛
حرف افتاد با این غول چی کار کنیم؟
ما خمار جشنیم؛
بهتره سخت نگیریم...
اما پیر مراد جمع گفت:
باید تازه نفسا برن به جنگ غول.
قرعه به نام جوونا افتاد؛
جوونایی که دوره ی کُرکُریشون بود،رفتن به جنگ غول...
غول،غول عجیبی بود...
یه پاشو می زدی،دو تا پا اضافه می کرد.
دستاشو قطع می کردی،چند تا سر اضافه می شد.
خلاصه چه درد سر...
بالاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون،
که دیدن پیرشون سفر کرده...
یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت.
اما یه اتفاق افتاده بود؛
بعضیا این جوونا رو طوری نگاشون می کردن که انگار،غریبه می بینن...
شایدم حق داشتن...
آخه این جوونا مدت ها دور از این شهر،با غوله جنگیده بودن.
جنگیدن با غول آدابی داشت،که اونا بهش خو کرده بودن.
دست و پنجه نرم کردن با غول،زلالشون کرده بود.
شده بودن عینهو اصحاب کهف؛
دیگه پولشون قیمت نداشت...
اونایی که تونستن خزیدن تو غار دلشونو اونایی هم که نتونستن،مجبور به معامله شدن...
من شما رو نمیشناسم؛
اما اگه مثل ما فارسی حرف می زنید،پس معنی غیرتو می فهمید؛
این غیرت داره خشک می شه.
شاهرگ این غیرت...
کمک کنید نذاریم این اتفاق بیفته؛
من برای صبرتون یه "یا علی" می خوام

http://www.doreh7-boys.blogfa.comمنبع:

 


86/10/13
7:50 عصر

فرهنگ سازی اسلامی یعنی این:

بدست عبدالحمید بیات در دسته


86/10/13
7:44 عصر

نامه پدر شهید پازوکی به پسر شهیدش

بدست عبدالحمید بیات در دسته

به نام خدا، خدایی که خلق کرد جهان را از نیستی و ما را آفرید تا او را ستایش کنیم. از من پدرت شمس الله به تو پسر عزیزم مجید پازوکی که خواست خدایت را اجابت کردی و ما را با غم و اشکهایمان تنها رها کردی.

در تنهایی اتاقت که سالهای قبل در نیایش پروردگارت می‌نشستی و همه چیز را فراموش می‌کردی، نشسته ام و در فکر این جهان و افکاری که تو را به سوی خدا برد غوطه ورم. به گذشته فکر می کنم، ناگهان با فریاد «ای مجید» که با صدای بلند از حلقومم خارج می‌شود و در زیر زمین خانه انعکاس پیدا می‌کند، از خود بی‌خود می‌شوم. با اشکی که بی ریا از چشمانم سرازیر می‌شود، احساس می‌کنم در گوشه و کنارم نشسته‌ای. به هر طرف که نگاه می‌کنم، در رویای افکارم تو را می‌بینم.

احساس می‌کنم هنوز صدایم می‌زنی و می‌گویی:«آقا بیا چایی حاضره». در این لحظه چشمانم از اشک پر شده و قادر به نوشتن نیستم. یاد زمانی می‌افتم که در بیمارستان مصطفی خمینی برای معالجه کلیه‌های بی‌‌مروتی که از فاو سوغاتی آورده بودی، در اتاق عمل بسر می‌بردی. من مثل اسپندی که در آتش می‌سوزد و صدای سوختن آن به گوش می‌رسد، جلوی اتاق عمل می‌سوختم و ساعتها قدم می‌زدم و هرچه  دعا بلند بودم زیر لب زمزمه می‌کردم.

الهی شکر، خداوند تو را برای مدتی به ما قرض داد، تا از تو صبر و بردباری بیاموزیم. یادم نمی‌رود وقتی که از درب منزل دست در دست علی و مجتبی وارد می‌شدی، به خدا قسم چنان شاد می‌شدم که قادر به بیان آن نیستم. افسوس که غرور بی‌جای پدری نمی‌گذاشت آنچه در قلبم می‌گذرد، در بیانم احساس کنی.

و حال روزها را به امید شبهای جمعه و دیدار مزارت به شب می‌آورم، تا شاهد زیارت مزارت توسط مردم اهل دل و مخلص باشم. شاید به من هم وقت زیارت داده شود تا بتوانم خاک عطرآگین مزارت را در بغل گیرم و ببوسم. در کربلای فکه بگیرم. چگونه جایی است، نمی‌دانم.

وقتی که مین منفجر شد، تو چه حالی داشتی؟ در آن تنهایی دشت‌های بی‌انتها، چه بر تو گذشت؟ چه کسی توان آن را دارد که زمان و مکان، و تنهایی و غربتی را که بر تو گذشت پیش خود حلاجی کند؟ در آن لحظه به چه کسی فکر می‌کردی، به مادر، پدر، همسر، فرزندانت و یا فقط به خدای مهربان؟ آیا کسی بود که سرت را بر زانویش قرار داده، تو را دلداری دهد و شهادتین را برایت زمزمه کند؟

همه دوستان دور و نزدیک ما را به صبر و بردباری گوشزد می‌کنند، چه کنم وقتی که چشم دل می‌سوزد و اشک بی‌اختیار از چشمانمان روان می‌شود، فقط رازها و ناگفتنی‌هایم را در تنهایی دلم زمزمه می‌کنم.

چه کنم نام من باشد پدر. افسوس که روحم خسته است از فراق آن عزیزم، آن جان جانان  خسته است.

تو پسرم، مجید جان به آرزویت شهادت در راه خدا و ملت و جستجوی شهدای جنگ تحمیلی و پایان دادن به انتظار مادرانی که چشم انتظار فرزندانشان بودند، رسیدی. هر چند همه اینها وظیفه خدایی و ملی بود و تو سرباز حضرت امام بودی. خوش به سعادتت. دعای من و مادرت و همه قوم و خیشانت، همسر و فرزندانت بدرقه راه تو باد.

امیدوارم بتوانیم نوه‌های دلبندم، فرزندان کوچک تو را که رفتارشان به بزرگی خودت می‌باشد، مثل تو، راه تو، گشاده‌رو، باصفا، باگذشت، با خدا و پیرو آقایت امام حسین (ع) و سرور جنگاوران حضرت ابوالفضل العباس (ع) پرورش دهیم.

                                                                                          پدرت - شمس الله پازوکی


86/9/26
7:37 عصر

نامه قاتل شهید مفتح به خانواده اش

بدست عبدالحمید بیات در دسته

                                  بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
                              اعوذ بالله من‌الشیطان‌الرجیم

« این نامه را فقط برادرانم حسن و محمدرضا و خواهرانم زهره و خانم آقای حاتمی (شیرین) بخوانند.»

سلام بر شما، امیدوارم که در دنیا و همه فریبندگی‌هایش غرق نشده باشید. علت اینکه در ابتدای نامه نوشته‌ام فقط شما آنرا بخوانید، این بود که می‌خواستم مسائل و نکاتی را تذکر دهم که در شرایط فعلی بنظرم شماها فقط یکسری اشتباهات، نظرها و همچنین اعلام مواضع سعی کردم موقعیت فعلی خودم را به آنها بشناسانم، و بارها تأکید کردم که کسی حق ندارد، حرفهایی را که من میزنم و مواضعی را که اعلام میکنم او هم قبول کند، اما میدانم در شرایط فعلی این تأکید من را نادیده میگیرند چون نفرت و کینه آنها بر رژیم آنقدر زیاد است که نمی‌توانند آزادانه خود بدنبال تحقیق بروند و بدین جهت، فرصتی که بدست آمد را ضروری دانستم این نامه را برای شما بنویسم. آری برادران و خواهران من، من در شرایط زندان از یکطرف مجبور بودم که مواضع خود را اعلام کنم و از طرف دیگری دیدم که این خانواده را در جهت‌گیری خودش خیلی خیلی تحریک می‌کنم، اکنون این توصیه را به شما می‌نمایم و از شما واقعا می‌خواهم که با احساس مسئولیت یک مومن نسبت به مومن دیگر آنها را انجام دهید.

 

همان طوریکه حسن خان در نامه شماره 2 (دو) نوشته بودم شما باید یک بازنگری کل در سطح اجتماع بعمل آورید، منظور من از بیان این جمله آن بوده که در شرایط فعلی پرده‌های بدبینی و نفرت از رژیم برای شماها آنچنان ضخیم و کلفت شد (همانطور که قبلا که ما در بیرون بودیم دقیقا همانطور بود) که تمام مسائل را از پشت این عینک تجزیه و تحلیل میکنید و از واقعه گنبد گرفته تا جریان مرحوم سیدمهدی آیتی، و اگر همینطور پیش بروید یک فاجعه بزرگی پدید می‌آید.

 

علتش هم آنست که مثلا الان شما در شرایط فعلی ما در زندان نیستید ... و یک تصورات عجیبی از شرایط فعلی زندان دارید، البته این را برای تعریف از رژیم نمی‌نویسم به این علت می‌نویسم که شما چون از پشت عینک بدبینی و نفرت قضایا را می‌نگرید، برای خودتان از زندان حتما یک داستانهایی ساخته‌اید مثلا راجع به آیتی شما چون از جریان داخل اینجا بی‌خبر هستید حتما عنوان میکنید که سیدمهدی را کشته‌اند چون قدرت تحقیق هم ندارید بر روی همین گمان می‌مانید. از کجا می‌دانید شاید واقعا خودکشی کرده باشد (البته من هم نمی‌دانم) نتیجه‌ای که میخواستم از زدن حرفهای فوق بگیرم این است که در تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی در وهله اول لازم است این عینک بدبینی و نفرت را بردارید . حتما حتما این کار را بکنید سپس یکبار دیگر صادقانه از روی کینه مراجع به عملکردهای رژیم، از جهادسازندگی گرفته تا کارخانه‌ها تا خانه‌سازی و تقسیم زمین تا کشاورزان و تقسیم اراضی تا ارتش و میزان چگونگی تصفیه آن ... تحقیق کاملا دقیق و مستند بکنید.

و یک تجدیدنظر کلی و ببینید آیا این بدبینی‌تان از رژیم کاملا صحیح بوده است یا نه. نظری که اکنون نسبت به [امام]خمینی و رفتار او دارید خوب معلوم است دیگر، اما حتما حتما بروید دقیقا سابقه زندگی قبلا او را بررسی کنید (چیزی که 95% برادران ما در زندگی نمی‌دانستند!!) افکار او را بشناسید، کتابهایی را که تألیف کرده و زمانی که آنها را نوشته حتما حتما بخوانید. از جمله حکومت اسلامی، نظرات او را راجع به روحانیت دقیقا با تحقیق قابل اعتماد جویا شوید برای اینکه قادر به چنین تحقیق‌هایی باشید باید حتما خودتان سفر کنید، از نزدیک ببینید، در کارخانه‌های مختلف سر بزنید.

 

از مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی باید کمک بگیرید (البته وقتی این‌ها را طرح می‌کنیم بخاطر شماهاست، چون چگونه میتوان کسی یا چیزی را شناخت و درباره‌اش قضاوت کرد در صورتی که هیچ برخوردی و ما برخورد خیلی کمی با آن داشته باشیم یکی از [راههای] شناختن رژیم این است که ببینیم کسانی که کاملا معتقد به [امام] خمینی و حرکت او هستند مسائل را چگونه تجزیه و تحلیل می‌کنند، نباید دائما از آنها کناره گرفت که این اشتباهی بود که ما مرتکب شدیم یعنی از توجیه و نشریه‌های کسانی که مؤمن به این حرکت هستند را تازه از زندان آگاه شدیم، آن هم در جلسات بحثهای طولانی که تا صبح داشتیم، منتها متأسفانه دیگر ما فرصت برای تحقیق و میزان درستی این حرفها نداشتیم، اما شما دارید و باید حتما حتما این کار را بکنید، اینها را هم برای تأیید رژیم نمی‌نویسم بلکه برای خودتان می‌نویسم) اولا برادران و خواهران عزیزم بنظر من یکی از اشتباهات اساسی فرقان این بود که خط [امام]خمینی را بدون هیچ تغییری و تفاوتی همان خط روحانیونی چون [آیت الله]گلپایگانی – [آیت الله]بروجردی می‌دانست در صورتی که در علل آن یا نحوه عملکرد [امام]خمینی در گذشته و یا خواندن کتاب حکومت اسلامی تفاوت نقطه‌نظرهای آنها مادامی کهه این خط با خط روحانیت قبلی تفاوت دارد را میتوان فهمید و مهم اصالت و پایگاه طبقاتی و جهت‌گیری آن است که آیا مردمی است یا نه؟ اکنون بلافاصله در پیش خودتان می‌گویید معلوم است دیگر این خط همان خط دیکتاتورها و عناصر ضد مردمی است.

 

 نه نباید به این زودی قضاوت بکنید، شما را بخدا سوگند می‌دهم که بنشینید دقیقا و عینا (اصطلاح ویژه برادرانم که در زندان ورد زبانش شده!)‌ بررسی کنید و همینطوری نگوئید دیکتاتور، برادران بزرگترین ضعف برادران ما در اینجا در زندان این بود که در بحثها متوجه شدند به مسائلی از یک عینک خاص و همچنین از یکسو نگریستند. برادران اگر شما می‌گویید رژیم آدمکش و جنایتکار است بروید ببینید خوب دقیقا کسانی که موافق رژیم هستند (البته کسانی که حرفهاشان قابل سند باشد نه هر فردی) آنها چه می‌گویند برادران مثلا بگوییم .... و بهشتی و هاشمی و ... هستند افکارشان آخوندیسمی است، می‌خواهم بپرسم که دقیقا و عینا چند تا از کتابهای آنها را خوانده‌اید و نیت اصلی آنها چیست و دقیقا وضع زندگیشان چگونه است؟ باید بروید حسابی تحقیق کنید و بدانید در اسلام شرایط قضاوت نسبت به کسی را رژیمی به این سادگی ما خیال کردیم نیست.

 

 مثلا راجع به کردستان و وضع عملکرد رژیم و پاسداران ارتش، هیئت ویژه بطور مستند نه روزنامه‌ای!‌چقدر چیز میدانید، مستند و غیرقابل انکار که برای هیچکس جای توجیه باقی نگذارد می‌توانید ثابت کنید با دلایل و مدارک که رژیم در کردستان کشتار ناروا کرده و از دیدگاه اسلامی جنایت نمود؟ (ما که در اینجا نتوانستیم ثابت کنیم) برادران و خواهران عزیزم همه امیدم به شماست تا شما با عملکرد صادقانه و کاملا حساب شده و آگاهانه (نه احساساتی) اشتباهات و خطاهای ما را جبران میکنید.

اولین پیشنهادم این است که با کمک سایر کسانی که افکار ما را دارند اول بنشینید فرقانها را دقیقا بخوانید، سپس تمام اتهامات و ایرادهایی که به رژیم زده شده را در نظر آورید و یادداشت کنید. سپس اکیپ تحقیق تشکیل دهید و در این کار باید از تخلیه احساسات بر عقل و گوش و چشم سخت بپرهیزید. راجع به افرادی که ترور شده‌اند، سوابق و افکار وضع زندگی آنها و نقش‌شان در رژیم فعلی و دقیقا تحقیق کنید (کاری که ما باید می‌کردیم اما بی‌تقوایی مانع از انجام آن شد) ‌و در مجموع ببینید آیا اتهاماتی که در اعلامیه‌ها بعنوان دلایل ترور عنوان می‌شد چقدر بر مبنای قضاوت اسلامی بود (البته اتهامات اکثرا بدون مدارک دقیق و تحقیق‌های کافی زده شده بود و این را همینطوری نمی‌گویم در اینجا توی بررسی کارها مشخص شد، بعنوان نمونه بروید کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را بخوانید و ببینید) آیا واقعا و منصفانه این دلیل وابستگی به رژیم پیشین است، عباس عسگری این کتاب را در زندان خواند و چیزیکه دلایل سرسپردگی مطهری را به رژیم شاه ثابت کند در آن اصلا نیافت،‌آیا واقعا حاج مهدی عراقی در زندان قصر کسی را شکنجه کرده بود، یا ترور هانس یوآخیم لایت که این ترور بدون تحقیقات دقیق و اسلامی صورت گرفت و ما ذکر می‌کردیم ایشان یک مستشار نظامی و همچنین آمریکایی است، آن وقت بدون تحقیق کافی او را جاسوس خواندیم!! در صورتی که ‌میدانم این حقایق دردناک است ولی برادران و خواهران تعهد ما در قبال خدا و شعار مردم ایجاب می‌کند که حتما حتما آن را بیان کنیم و تعهد شما هم ایجاب می‌کند که جدی مسئله را دنبال کنید مثلا برادران ما دلایل اختلاف مطهری و دکتر شریعتی را از روی بدجنسی و جسارت و مرتجع بودن مطهری و آخوندهای نظیر او می‌دانیم و این قضاوت هم بر مبنای یک مشت چیزهایی است که این طرف و آن طرف شنیده‌ایم و در ذهنمان رفته است نرفتیم واقعا تحقیق کنیم و اصل جریان ببینیم چیست؟ یا اینکه [امام]خمینی می‌گوید نگوئید.... بد است!

 

‌را به حساب مرتجع بودن او میگذاریم هیچ وقت رفتیم واقعا تحقیق کنیم و صادقانه ببینیم که خوب دلایل [امام]خمینی برای زدن این حرف چیست؟ و برادران چقدر دلیل و مدرک مستند و قابل قضاوت برای وابستگی ایران به فرانسه داریم (من که در آنجا چیزی نتوانستم ارائه کنم به دادگاه)‌شرط صداقت ایجاب می‌کند که خودمان را جای رژیم بگذاریم و ببینیم که آیا اگر ما بودیم چیکار می‌کردیم و اگر فردی چون امام علی بود چه می‌کرد، این خیلی مشکل است مثلا چه راه حلی برای انحلال ارتش داشتیم!‌یا طرح جامعی برای این کارها داریم؟ ‌آیا بر اساس مدارک و آیات و سنت می‌توانید ثابت کنید و الان رژیم مانند رژیم یزید است و ما باید قیام مسلحانه کنیم (من که نتوانستم، البته گفتم منظور من از میان این مسائل این است که کاملا توی فکر بروید و بخود آئید و تحقیق‌های همه جانبه به عمل آورید) برادران مثلا ما می‌گوییم آرمان مستضعفین وابسته به رژیم است (نمی‌گویم که وابسته نیست، می‌گویم که براستی برای این قضاوت چقدر تحقیق کردیم و چقدر مدارک مستند داریم تا لااقل اینکه به خود ما، به عنوان یک فرد بی‌طرف ثابت کند که این وضعش خراب است، چون با جهت‌گیری ما مخالفت کرد می‌گوییم وابسته است و این شرط تقوی نیست که این چنین قضاوت کنیم.

 

راستی ما که با این رژیم مخالف هستیم چقدر راجع به قانون اساسی، تصویب شده از لحاظ ایدئولوژی بررسی کرده‌ایم و به کدامین دلایل می‌گوییم که این قانون اساسی بدعت است؟ (اکثر بچه‌های ما در زندان این کار را نکرده‌اند). حالا در زمینه، ایدئولوژی براستی از نقطه‌نظرهای دیگران و مواردی که بر طرز تفکر ما اشکال میگیرند دقیقا چقدر اطلاع داشتیم و آیا میتوانیم در بحث مستدل و منطق با اتکا به قرآن و سنت حرفها و اشکال و ایرادهای آنها را جواب دهیم، (بدبختانه ما حتی روی طرز تفکر خودمان هم تسلط نداشتیم، حتی من چند بار از عباس که از نظر فکری نسبتا از دیگران قویتر بود پرسیدم که آیا تو روی اصول ایدئولوژیکی اسلامی اجتهاد داری، گفت نه و این عباس کسی بود که بیش از سه سال است مستقیما با خود اکبر گودرزی کار کرده است، وای بحال دیگران!!!) مثلا راجع به دیدن خدا، که یکی از بهترین مباحث توحید است شما چقدر تحقیق کرده‌اید آیا می‌توانید در بحث اشکال دیگران را در این مورد برطرف کنید؟ آیا فکر می‌کنید ایدئولوژی ما خالی از اشکال است (من نمی‌گویم هست یا نه)‌ و صد در صد منطبق با اسلام است این فکر .... چقدر تحقیق کرده‌اید و چقدر از نقطه‌نظرهای دیگران در ... متعصبانه) اطلاع دارید و چقدر می‌توانید آن را ثابت کنید.

خلاصه ضمن اینکه شما حق ندارید در همین حالت کنونی راه را ادامه دهید (شنیده‌ام کسانی که در جاهای مختلف دور هم جمع شده‌اند و بنام رهروان فرقان ... خواسته‌اند که این راه را ادامه دهند، حتما از وضع برادران و افتضاحاتی که در زندان ببار آمده خبر ندارند) شما باید بروید صادقانه روی تمامی اعمال و رفتار گذشته مرور کنید و جزء‌ به جزء آنرا زیر ذره‌بین قرار دهید، تحقیقات دقیق را شروع کنید، خود را قرنطینه فکری نکنید، حتما بروید و دقیقا از نقطه اول رژیم و دوم گروههای دیگر تحقیقات کنید تا اطلاعات جامع بدست آورید سپس ضعفها، اشتباهات و خطاها را ریشه‌یابی کنید. شما را سوگند می‌دهم اگر پس از این بررسیها متوجه شدید که خط فرقان انحرافی بود (اصل تقوی را دقیقا باید در نظر داشته باشید، هوای نفس را کنار بگذارید و خدا و مردم را در نظر بگیرید)‌و دیگر هیچ جای شکی باقی نماند، آن را اعلام کنید و به خانواده‌هایی که الان بخاطر ما مخالفت رژیم شده‌اند حقایق را بگویید و شجاعت و صداقت داشته باشید، شما از طرف من وکیل هستید، باز هم می‌گویم اگر تشخیص دادید انحرافی بوده آنرا بخانواده و افراد دیگر بگویید من فقط نظرهایم همان است که به خانواده گفتم ولی اگر شما تحقیقات نکنید و این مسئولیت سنگین را انجام ندهید از طرف ما و خدای ما و مردم در روز قیامت بازخواست می‌شوید. این نامه گواهی است در خدمت شما که اگر بعدا انحرافی تشخیص دادید به عنوان تأییدیه من از کار شما، در دستتان باشد تا کسانی که قبول نمی‌کنند ارائه دهید. خداحافظ و یارتان باشد.
سیدکمال یاسینی
زندان اوین 10/12/58
ربنا اغفرلنا و رحمنا و انت خیرالراحمین
منبع:مرکز اسناد